ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 18 -صفحه : 590/ 443
نمايش فراداده

رسول خدا (ص) پرسيد اين كه شتر خود را با خواندن شعر مى‏راند كيست؟

عرضه داشتند عامر است. فرمود: خدا رحمتش كند. عمر كه آن روز اتفاقا بر شترى خسته سوار بود شترى كه مرتب خود را به زمين مى‏انداخت، عرضه داشت يا رسول اللَّه عامر به درد ما مى‏خورد از اشعارش استفاده مى‏كنيم دعا كنيم زنده بماند. چون رسول خدا (ص) در باره هر كس كه مى‏فرمود" خدا رحمتش كند" در جنگ كشته مى‏شد. مى‏گويند همين كه جنگ جدى شد، و دو لشكر صف‏آرايى كردند، مردى يهودى از لشكر خيبر بيرون آمد و مبارز طلبيد و گفت:


  • قد علمت خيبر أنى مرحب شاكى السلاح بطل مجرب‏

  • شاكى السلاح بطل مجرب‏ شاكى السلاح بطل مجرب‏

اذا الحروب اقبلت تلهب «1» از لشكر اسلام عامر بيرون شد و اين رجز را بگفت:


  • قد علمت خيبر أنى عامر شاكى السلاح بطل مغامر «2»

  • شاكى السلاح بطل مغامر «2» شاكى السلاح بطل مغامر «2»

اين دو تن به هم آويختند، و هر يك ضربتى بر ديگرى فرود آورد، و شمشير مرحب به سپر عامر خورد، و عامر از آنجا كه شمشيرش كوتاه بود، ناگزير تصميم گرفت به پاى يهودى بزند، نوك شمشيرش به ساق پاى يهودى خورد، و از بس ضربت شديد بود شمشيرش، در برگشت به زانوى خودش خورد و كاسه زانو را لطمه زد، و از همان درد از دنيا رفت.

سلمه مى‏گويد: عده‏اى از اصحاب رسول خدا (ص) مى‏گفتند عمل عامر بى اجر و باطل شد، چون خودش را كشت. من نزد رسول خدا (ص) شرفياب شدم، و مى‏گريستم عرضه داشتم يك عده در باره عامر چنين مى‏گويند، فرمود: چه كسى چنين گفته. عرض كردم چند نفر از اصحاب. حضرت فرمود دروغ گفتند، بلكه أجرى دو چندان به او مى‏دهند.

(1) يعنى: مردم خيبر مرا مى‏شناسد، كه مرحبم، و غرق اسلحه و قهرمانى هستم كه همه قهرمانيم را تجربه كرده‏اند، و در مواقعى كه تنور جنگ شعله مى‏زند ديده‏اند.

(2) لشكر خيبر مى‏داند كه من عامر، غرق در سلاح و قهرمانى هستم كه تا قلب لشكر دشمن پيش مى‏روم.