ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 18 -صفحه : 590/ 445
نمايش فراداده

سلمه مى‏گويد: از لشكر دشمن مرحب بيرون شد، در حالى كه رجز مى‏خواند، و مى‏گفت:

" قد علمت خيبر أنى مرحب ..."، و از بين لشكر اسلام على (ع) به هماورديش رفت در حالى كه مى‏سرود:


  • انا الذى سمتني امى حيدره كليث غابات كريه المنظره‏

  • كليث غابات كريه المنظره‏ كليث غابات كريه المنظره‏

او فيهم بالصاع كيل السندره «1» آن گاه از همان گرد راه با يك ضربت فرق سر مرحب را شكافت و به خاك هلاكتش انداخت و خيبر به دستش فتح شد «2».

اين روايت را مسلم «3» هم در صحيح خود آورده.

ابو عبد اللَّه حافظ به سند خود از ابى رافع، برده آزاد شده رسول خدا، روايت كرده كه گفت:

ما با على (ع) بوديم كه رسول خدا (ص) او را به سوى قلعه خيبر روانه كرد، همين كه آن جناب به قلعه نزديك شد، اهل قلعه بيرون آمدند و با آن جناب قتال كردند. مردى يهودى ضربتى به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بيفتاد، ناگزير على (ع) درب قلعه را از جاى كند، و آن را سپر خود قرار داد و اين درب هم چنان در دست آن حضرت بود و جنگ مى‏كرد تا آن كه قلعه به دست او فتح شد، آن گاه درب را از دست خود انداخت. به خوبى به ياد دارم كه من با هفت نفر ديگر كه مجموعا هشت نفر مى‏شديم هر چه كوشش كرديم كه آن درب را تكان داده و جابجا كنيم نتوانستيم «4».

و نيز به سند خود از ليث بن ابى سليم از ابى جعفر محمد بن على روايت كرده كه فرمود:

جابر بن عبد اللَّه برايم حديث كرد كه على (ع) در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند با اينكه سنگينى آن درب به قدرى بود كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند «5».

و نيز گفته كه از طريقى ديگر از جابر روايت شده كه گفت:

سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند «6».

(1) من همانم كه مادرم نامم را حيدر گذاشت، من چون شير جنگلم كه ديدنش وحشت است، و ضربت من مانند كيل سندره كه احتياج به دو بار وزن كردن ندارد احتياج به تكرار ندارد.

(2) صحيح بخارى، ج 5، ص 171 و مجمع البيان، ج 9، ص 120.

(3) صحيح مسلم، ج 5، ص 178.

(4 و 5 و 6) مجمع البيان، ج 9، ص 120 و 121.