ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 19 -صفحه : 676/ 112
نمايش فراداده

و گاهى ديگر كلمه" ذكر" گفته مى‏شود و منظور از آن حضور چيزى است يا در قلب و يا در زبان، و به همين جهت گفته‏اند ذكر دو جور است يكى به قلب، و يكى هم به زبان، و هر يك از اين دو قسم ذكر خود دو قسم است، يكى ذكر با نسيان و فراموشى، يكى هم ذكر بدون فراموشى و با ادامه حفظ، البته به هر قولى هم ذكر مى‏گويند «1».

و معناى آيه اين است كه:

سوگند مى‏خورم كه ما قرآن را آسان كرديم تا به وسيله آن متذكر شوند، و خداى تعالى و شؤون او را ياد آورند، آيا متذكرى هست كه با قرآن متذكر گشته به خدا ايمان آورد، و به دين حقى كه به آن دعوت مى‏كند متدين شود؟! پس آيه شريفه دعوتى است عمومى به تذكر به قرآن بعد از مسجل كردن صدق انذار و شدت عذابى كه از آن انذار كرده.

" كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ" از اينجا داستانى ديگر از داستانهايى كه در آن ازدجار و انذار است آغاز مى‏كند، و اگر اين قصه را عطف به سابق نكرده و بدون كلمه" واو" فرمود:

" كذبت"، و همچنين قصه‏هاى بعدى را هم بدون واو عاطفه آورد، براى اين بود كه هر يك از اين داستانها مستقل و جداى از ديگرى است، و خودش به تنهايى كافى در ازدجار و انذار، و رساندن عظمت عذاب است، اگر كسى با آن پند پذيرد.

جمله" فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ" در مقام توجيه دادن دلهاى شنونده به چيزى است كه به ايشان القاء مى‏كند، و آن عبارت است از كيفيت عذاب هولناكى كه بيانش با جمله" إِنَّا أَرْسَلْنا ..." شروع مى‏شود، و اين جمله مانند جمله قبليش در مقام هول‏انگيزى و تسجيل شدت عذاب و تصديق انذار نيست تا تكرار جمله" فَكَيْفَ كانَ ..." باشد، و اين وجه خوبى است همانطور كه ديگران «2» نيز گفته‏اند.

" إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ" اين جمله بيان همان مطلبى است كه در جمله قبلى از آن استفهام مى‏كرد و مى‏فرمود:

" پس عذاب من چگونه بود؟".

و كلمه" صرصر"- به طورى كه در مجمع البيان آمده «3»- به معناى باد سخت و تند است، و كلمه" نحس"- به فتحه نون و سكون حاء- مانند كلمه" نحوست" مصدر و به معناى شوم است، و كلمه" مستمر" صفتى است براى نحس، و معناى فرستادن باد در روزى نحس مستمر اين است كه خداى تعالى آن باد را در روزى فرستاد كه نسبت به ايشان نحس و شوم بود، و نحوستش مستمر بود، چون ديگر اميد خير و نجاتى‏ برايشان نبود.

(1) مفردات راغب، ماده" ذكر".

(2) روح المعانى، ج 27، ص 84.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 188.