پس منظور از نبودن تفاوت در خلق اين شد كه خداى عز و جل اجزاى عالم خلقت را طورى آفريده كه هر موجودى بتواند به آن هدف و غرضى كه براى آن خلق شده برسد، و اين از به مقصد رسيدن آن ديگرى مانع نشود، و يا باعث فوت آن صفتى كه براى رسيدنش به هدف نيازمند است نگردد.
خطاب در جمله" ما تَرى- نخواهى ديد" خطاب به شخص رسول خدا (ص) نيست، بلكه خطاب به هر كسى است كه مىتواند ببيند، و اگر كلمه" خلق" را به كلمه" رحمان" اضافه كرد، و به نام مقدس رحمان نسبت داد، براى اين است كه اشاره كند به اينكه غايت و هدف از خلقت، رحمت عام او است، و اگر كلمه" تفاوت" را نكره- بدون الف و لام- آورد، با در نظر گرفتن اين كه اين نكره در سياق نفى قرار دارد و نكره در سياق نفى عموميت را مىرساند، در نتيجه معنا چنين مىشود كه:
در سراسر جهان هيچ تفاوتى نمىبينى.
" فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ"- كلمه" فطور" به معناى اختلال و بىنظمى است. و مراد از" ارجاع بصر"، تكرار نظر است، و اين كنايه است از اينكه اگر بخواهى يقين كنى كه در سراسر خلقت تفاوتى نيست بايد با دقت نظر كنى.
" ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ" كلمه" خاسئ" اسم فاعل از ماده" خسا" است، و اين ماده به معناى نارسايى در ديد چشم، و يا به قول راغب «1» سرسرى ديدن و گذشتن است. راغب در معناى كلمه" حاسر" گفته:
اين ماده به معناى خستگى در اثر تمام شدن نيرو است، به چنين كسى، هم حاسر مىگويند و هم محسور، اما حاسر به اين تصور كه خود او خودش را خسته كرده، و اما محسور به اين تصور كه تمام شدن نيرو خستهاش كرده. و اينكه فرمود:
" يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ" هم ممكن است به معناى حاسر باشد، و هم به معناى محسور «2».
و كلمه" كرتين" تثنيه كرة است كه به معناى رجعت و برگشتن است، و اگر به صيغه تثنيه آورده صرفا براى اين بوده كه تكثير و تكرار را برساند، و چنين معنا دهد كه در خلقت آسمانها و زمين بنگر، آيا هيچ تفاوت و ناسازگارى در بين موجودات آن مىبينى؟ و دوباره و سه باره و چند باره برگرد و نظر بيفكن، كه اگر چنين كنى نظرت خسته مىشود و از كار مىافتد، و هيچ تفاوتى نخواهى ديد.
پس در اين دو آيه به اين نكته اشاره شده كه نظام جارى در عالم نظامى است واحد و متصل الاجزاء و مرتبط الأبعاض.
(1) مفردات راغب ماده" خسا". (2) مفردات راغب، ماده" حسر".