ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 19 -صفحه : 676/ 601
نمايش فراداده

تمثيلى براى بيان حال مؤمن طالب بصيرت و كافر جاهل و لجوج‏

" أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ" كلمه" مكب" اسم فاعل از" إكباب" (باب افعال) است، و" إكباب الشي‏ء على وجهه" به‏ معناى آن است كه كسى را به رو به زمين بيندازى، در كشاف گفته معناى عبارت" أكب" اين است كه داخل شد در كب و داراى كب شد «1».

آيه مورد بحث استفهامى است انكارى از يكسان بودن دو حالت سر پا راه رفتن و با صورت روى زمين خزيدن، و اين تعريض و توبيخى است از كفار، كه در ضمن روى سخن را هم از آنان برگردانيد، و از شرافت حضور و خطاب محرومشان كرد، ساده‏تر بگويم در آيه قبلى كفار را مخاطب قرار داده بود، ولى بعد از آنكه در آخر آن آيه سخن از لجاجت ايشان رفت، در آيه مورد بحث ديگر خطاب را ادامه نداد، بلكه آنان را غايب فرض كرد، و اين خود مزيد بر تعريض است، و منظور آيه اين است كه كفار در لجاجت و سركشى عجيبى كه دارند، و در نفرتشان از حق مثل كسى مى‏مانند كه راهى را كه مى‏خواهد طى كند با خزيدن روى زمين، آنهم به صورت، طى كند، و معلوم است كه چنين كسى نه بلنديهاى مسير خود را مى‏بيند نه پستى‏ها را، و نه نقاط پرتگاه و سراشيبى‏ها را، پس چنين كسى هرگز نظير آن كس ديگر كه سر پا و مستقيم راه مى‏رود نمى‏تواند باشد، چون او جاى هر قدم از قدمهاى خود را مى‏بيند، و احيانا اگر موانعى هم سر راهش باشد مشاهده مى‏كند، و علاوه بر اين مى‏داند كه اين راه به كجا منتهى مى‏شود، و اين كفار راه زندگى خود را مثل آن شخص خزنده طى مى‏كنند، اينها با اينكه مى‏توانند مستقيم راه بروند، خوابيده روى زمين مى‏خزند، يعنى با اينكه حق را تشخيص مى‏دهند متعمدا چشم خود را از شناختن آنچه كه بايد بشناسند مى‏بندند، و خود را به نديدن مى‏زنند و با اينكه مى‏توانند طبق وظيفه‏اى كه بايد عمل كنند از عمل كردن به وظيفه چشم مى‏پوشند در برابر حق خاضع نمى‏شوند، و در نتيجه بصيرتى به امور ندارند، به خلاف مؤمنين كه راه زندگى را تشخيص مى‏دهند، و بر صراط مستقيم پايدار و استوارند، و در نتيجه از هلاكت ايمنند.

از آنچه گذشت روشن گرديد كه مثل آورده شده در آيه، مثلى است براى عموم، حال هر كافر جاهل و لجوج را كه به جهل خود ادامه مى‏دهد، و حال هر مؤمن طالب بصيرت و جوياى حق را ممثل مى‏سازد.

بحث روايتى

روايتى دال بر اينكه قلب بر چهار قسم است، در ذيل آيه" أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ ..."

در كافى به سند خود از سعد از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود:

قلب‏ چهار قسم است، قلبى است كه در آن هم نفاق است و هم ايمان، و قلبى است به كلى منكوس و زير و رو شده، و قلبى است مطبوع و مهر شده، و قلبى است أزهر، پرسيدم قلب أزهر كدام است؟

فرمود قلبى است كه در آن نورى چون چراغ هست.

(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 582.