ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 19 -صفحه : 676/ 641
نمايش فراداده

پس معناى اينكه فرمود:

" يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ" اين شد كه اى پيامبر به ياد آر روزى را كه بر اين كفار بسيار سخت خواهد شد، و چون دعوت مى‏شوند براى خدا سجده كنند نمى‏توانند بكنند، چون حالت خضوع براى خدا در دل ندارند، و در دنيا به خاطر تكبرى كه داشتند چنين ملكه‏اى كسب نكردند، روز قيامت هم روز كشف باطن آدمى است، وقتى باطن در دنيا باطنى بوده كه نگذاشته ايشان خاضع شوند، در آخرت هم نخواهد گذاشت.

" خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ"- اين دو جمله براى نائب فاعل در جمله" يدعون" كه همان كفار مجرم باشند دو حال هستند كه مى‏فرمايد:

در حالى كه چشمهايشان از شرم به زير افتاده است، و در حالى كه ذلت قهرى سراپاى آنان را فرا گرفته. و اگر خشوع را به چشم‏ها نسبت داده براى اين است كه اولين عضوى كه خشوع قلبى را حكايت مى‏كند چشم است.

" وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ"- مراد از" سالم بودن"، سالم بودنشان از آفات و امراضى است كه در آن روز به خاطر استكبار، گريبانشان را گرفت و نگذاشت حق را بپذيرند، و يا منظور مطلق استطاعت و قدرت بر سجود در دنيا است، مى‏فرمايد:

آن روز كه دعوت مى‏شدند در برابر خداى سبحان سجده كنند با اينكه سالم بودند و مى‏توانستند سجده كنند و بهترين تمكن را داشتند سجده نكردند و به دعوت انبيا اعتنا ننمودند.

بعضى «1» گفته‏اند:

منظور از سجود نماز است. ولى درست نيست، (چون دليلى بر آن نيست).

" فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ" منظور از كلمه" هذا الحديث" قرآن كريم است، و جمله" فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ ..."، كنايه است از اينكه خداى تعالى به تنهايى براى عذاب آنان كافى است، و دست از ايشان بر نخواهد داشت، و اين تعبير خود نوعى تسليت براى رسول خدا (ص)، و تهديدى براى كفار نيز هست.

معناى استدراج كفار و مكذبان (سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ)

" سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ" اين جمله، جمله‏اى است استينافى و مستقل، و در آن كيفيت أخذ خدا و عذاب كردنشان را بيان مى‏كند، عذاب كردنى كه اجمالش از آيه" فذرنى ..." استفاده مى‏شد، و كلمه" استدراج" كه مصدر فعل" نستدرجهم" است، به اين معناست كه درجه كسى را به تدريج و خرده خرده پايين بياورند، تا جايى كه شقاوت و بدبختيش به نهايت برسد و در ورطه هلاكت بيفتد، خداى تعالى وقتى بخواهد با كسى چنين معامله‏اى بكند، نعمت پشت سر نعمت به او مى‏دهد، هر نعمتى كه مى‏دهد به همان مقدار سرگرم و از سعادت خود غافل مى‏شود، و در شكر آن كوتاهى نموده، كم كم خداى صاحب نعمت را فراموش مى‏كند، و از ياد مى‏برد.

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 339.