اشتعال است، و ممكن نيست صفت خود را از دست داده خمود و خاموش گردد، و معناى" نزاعة للشوى" اين است كه صفت ديگر آن سوزاندن اندامهاى دوزخيان است، و هرگز اثرش در مورد هيچ كسى كه در آن معذب است باطل نمىشود.
" تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى وَ جَمَعَ فَأَوْعى"- يعنى آتش دوزخ كسانى را مىطلبد كه به دعوت الهى كه آنان را به ايمان به خدا و عبادت او دعوت مىكرد پشت كردند، و به جاى آن اموال را جمع نموده، در گنجينهها نگهدارى مىنمودند، و در راه خدا به سائل و محروم نمىدادند، و اين معنا آن معنايى است كه با سياق استثناى بعدى كه مىفرمايد" إِلَّا الْمُصَلِّينَ ... وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ" تناسب دارد.
در مجمع البيان مىگويد: سيد ابو احمد براى ما حديث كرد كه حاكم ابو القاسم حسكانى برايم حديثى با ذكر سند از جعفر بن محمد الصادق از پدران بزرگوارش (ع) نقل كرد كه فرمودند: بعد از آنكه رسول خدا (ص) على (ع) را به خلافت نصب كرد و فرمود:" من كنت مولاه فعلى مولاه- هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است"، خبر به شهرهاى عرب رسيد از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهرى رسيد، از ديار خود حركت نموده به نزد رسول خدا (ص) مشرف شد و عرضه داشت: به ما دستور دادى كه به" لا اله الا اللَّه" اعتراف كنيم، و نيز به اينكه تو رسول خدايى شهادت دهيم، و دستور دادى جهاد كنيم، حج بجاى آوريم، روزه بگيريم، نماز بخوانيم، و ما هم قبول كرديم، آيا به اين مقدار راضى نشدى تا اينكه اين پسر را به خلافت نصب نموده گفتى:" من كنت مولاه فعلى مولاه"، حال بگو بدانم اين از ناحيه خودت بود و يا از ناحيه خداى تعالى؟ فرمود: به آن خدايى سوگند كه به جز او معبودى نيست، اين دستور از ناحيه خدا بود.
نعمان بن حارث برگشت، در حالى كه مىگفت:" بار الها اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است پس سنگى از آسمان بر سر ما ببار" همين كه سخنش تمام شد خداى تعالى با سنگى آسمانى بر سرش كوبيد و او را در جا كشت، و اين آيه را نازل فرمود:" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ" «1».
(1) مجمع البيان، ج 10، ص 352، ط تهران.