كه گفتيم جمله" آن را جمع مىكنيم" است، و كلمه" بنان" به معناى اطراف انگشتان، و به قول بعضى «1» خود انگشتان است. و" تسويه بنان" صورتگرى آن به همين صورتى است كه مىبينيم.
و معناى آيه اين است كه: آرى ما آن استخوانها را جمع مىكنيم، در حالى كه قادريم حتى انگشتان او را به همان صورتى كه بر حسب خلقت اول داشت دوباره صورتگرى كنيم.
و اگر از بين اعضاى بدن خصوص انگشتان را ذكر كرد- شايد- براى اين بوده كه به خلقت عجيب آن كه به صورتهاى مختلف، و خصوصيات تركيب و عدد در آمده و فوايد بسيارى كه بشمار نمىآيد بر آن مترتب مىشود، اشاره كند. مىدهد، مىستاند، قبض و بسط مىكند و ساير حركات لطيف و اعمال دقيق و صنايعى ظريف دارد، كه با همانها انسان از ساير حيوانات ممتاز مىشود، علاوه بر شكلهاى گوناگون و خطوطى كه به طور دايم اسرارش براى انسان كشف مىشود.
بعضى «2» از مفسرين گفتهاند: مراد از" تسويه بنان" اين است كه انگشتان دستها و پاها را شىء واحد كند، بدون اينكه از هم جدا باشند همانطور كه دست و پاى شتر و الاغ را چنين كرد آن وقت ديگر انسان نمىتواند كارهاى گوناگونى را كه با داشتن انگشتان انجام مىدهد انجام دهد. ولى وجه قبلى به نظر بهتر است.
" بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ" راغب گفته كلمه" فجر" به معناى انفجار و شكاف وسيع برداشتن است، آن گاه مىگويد: گناه را هم بدان جهت فجور ناميدند كه باعث شكافته شدن و دريده شدن حرمت ديانت است، مىگوييم: فلانى مرتكب فجور شد، و يا او فاجر است، و ايشان فجار و فجرهاند «3».
و كلمه" أمام" ظرف مكان است، كه به عنوان استعاره در زمان آينده استعمال مىشود، و منظور از اينكه فرمود: انسان، فجور امام خود را مىخواهد، اين است كه مىخواهد در آينده عمرش جلوش شكافته و باز باشد و هر فجورى خواست مرتكب شود.
و جمله" لِيَفْجُرَ أَمامَهُ" تعليلى است كه در جاى معلل خود كه همان تكذيب قيامت و زنده شدن بعد از مرگ باشد نشسته، و كلمه" بل" اعراض از اين پندار و گمان است كه بعث
(1) تفسير قرطبى، ج 19، ص 94. (2) تفسير كشاف، ج 4، ص 660. (3) مفردات راغب، ماده" فجر".