دهد، چون كلمه" رجف" هم لازم و بدون مفعول استعمال مىشود، و معناى تحرك شديد را مىدهد، و هم متعدى استعمال شده معناى تحريك شديد را مىدهد، و مراد از" راجفه" نيز همان نفخه اولى است، كه زمين و كوهها را تكان مىدهد، و مراد از" رادفه" نفخه دوم است، كه متاخر و بعد از نفخه اول صورت مىگيرد.
و بعضى «1» گفتهاند: مراد از راجفه، زمين و از رادفه، آسمانها و ستارگان است، كه آنها نيز به حركت در آمده آسمان را مىشكافند، و ستارگان مضطرب و متلاشى مىشوند. ولى اين دو وجه و مخصوصا وجه اخير خالى از بعد نيست.
و آنچه با سياق مناسبتر است، به هر حال اين است كه جمله" يَوْمَ تَرْجُفُ ..." ظرف باشد، براى جواب قسم كه در كلام نيامده، تا بر فخامت و عظمت آن دلالت كند، و بفهماند آن قدر شديد است كه ناگفتنى است، و آن جواب عبارت است از جمله" لتبعثن- حتما مبعوث خواهيد شد". بعضى «2» ديگر گفتهاند: كلمه" يوم" از اين جهت منصوب شده كه در معناى آيه" قلوب يومئذ واجفة يوم ترجف الراجفة" مىباشد، ولى اين وجه هم خالى از بعد نيست.
" قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ أَبْصارُها خاشِعَةٌ" نكره و بدون الف و لام آوردن كلمه" قلوب" براى افاده تنويع است، و اين كلمه مبتدا و خبرش كلمه" واجفة" است، و" وجيف" به معناى اضطراب است، و كلمه" يومئذ" ظرفى است متعلق به واجفه، و جمله مورد بحث استينافى و بيانگر صفت آن روز است.
و ضمير" ها" در كلمه" ابصارها" به قلوب بر مىگردد، و نسبت ابصار به قلوب و اضافهاش بر آن، به خاطر اين بوده كه مراد از قلوب در امثال اين موارد كه صفات ادراكى از قبيل علم و خوف و رجاء و نظائر آن بدان نسبت داده مىشود، نفوس بشرى است كه قبلا هم به آن اشاره شد.
و اگر خشوع را به ابصار نسبت داده با اينكه خشوع از احوال قلب است، بخاطر آن بوده كه اثر ظاهرى خشوع در چشمها قوىتر از ساير اعضاء است.
" يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ" اين آيه اخبار و حكايت گفتار آنان در دنيا است، كه از در استبعاد مىگفتند:" مگر ممكن است كه ما دوباره برگرديم"، مىخواهد اشاره كند به اينكه اينها كه در قيامت
(1 و 2) روح المعانى، ج 30، ص 26.