" عَبَسَ وَ تَوَلَّى" يعنى چهره در هم كشيد و روى بگردانيد.
" أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى" اين جمله علت عبوس شدن را بيان مىكند، و لام تعليل در تقدير است و تقدير آن" لان جاءه الاعمى" است.
" وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى" اين آيه حال از فاعل فعل" عَبَسَ وَ تَوَلَّى" است، و كلمه تزكى به معناى در پى پاك شدن از راه عمل صالح است. كه بعد از تذكر يعنى پندپذيرى و بيدارى و پذيرفتن عقائد حقه دست مىدهد، چون" نفع ذكرى" همين است كه آدمى را به تزكى دعوت مىكند، يعنى به ايمان و عمل صالح مىخواند.
و حاصل معنا اين است كه آن شخص چهره در هم كشيد، و از آن شخص نابينا كه نزدش آمده بود روى بگردانيد، با اينكه او خبر نداشت آيا مرد نابينا مردى صالح بود، و با اعمال صالح ناشى از ايمان خود را پاكيزه كرده بود يا نه، شايد كرده بود، و يا آمده تا با تذكر و اتعاظش به مواعظ رسول خدا (ص) بهرهمند شده، در نتيجه به تطهير خود موفق گردد.
در اين آيات چهارگانه عتاب شديدى بكار رفته، و اين شدت از اين جهت بيشتر مىشود كه دو آيه اول در سياق غيبت آمده، كه مىفهماند خدا از او روى گردانيده، رو در رو با او سخن نگفته، و دو آيه اخير را در سياق خطاب آورده، چون توبيخ در مخاطبه حضورى بيشتر است، و حجت و استدلال هم وقتى رو در رو گفته شود الزامآورتر است، آن هم بعد از روىگردانى، و مخصوصا با سركوبى خود خدا و بدون واسطه غير.
و در اينكه از آن شخص تعبير به اعمى- كور- كرد توبيخى بيشتر استفاده مىشود، براى اينكه محتاجى كه به انسان مراجعه مىكند اگر نابينا باشد و حاجتش هم حاجتى دينى باشد، و خلاصه ترس از خدا او را وادار كرده باشد كه با نداشتن چشم به ما مراجعه كند، ما بيش از ساير مراجعه كنندگان بايد به او ترحم كنيم، و بيشتر به او روى آورده مورد عطوفتش قرار دهيم، نه اينكه چهره در هم بكشيم و روى از او برتابيم.
بعضى «1» گفتهاند: بنا بر اينكه شخص مورد عتاب رسول خدا (ص)
(1) روح المعانى، ج 30، ص 39.