بيان آيات (اشاره به شان نزول اين آيات و غرض سوره كه عبارتست از عتاب هر كس كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين مقدم مى‏دارد) - ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چنين مكن كه اين قرآن يك تذكر و يادآورى است (11).

هر كس بخواهد از آن پند گيرد (12).

تذكارى است در صحيفه‏هايى ارجمند (13).

والا و پاكيزه است (14).

كه بدست سفيرانى نوشته شده (15).

گرامى و نيكو (16).

بيان آيات (اشاره به شان نزول اين آيات و غرض سوره كه عبارتست از عتاب هر كس كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين مقدم مى‏دارد)

رواياتى از طرق اهل سنت وارد شده كه اين آيات درباره داستان ابن ام مكتوم نابينا نازل شد، كه روزى بر رسول خدا (ص) وارد شد در حالى كه جمعى از مستكبرين قريش نزد آن جناب بودند و با ايشان در باره اسلام سخنان سرى داشتند، رسول خدا (ص) از آمدن ابن ام مكتوم چهره در هم كشيد، و خداى تعالى او را مورد عتاب قرار داد كه چرا از يك مردى تهى‏دست چهره در هم كردى؟ «1».

از طرق شيعه هم رواياتى به اين معنا اشاره دارد «2».

ولى در بعضى «3» ديگر از روايات شيعه آمده كه مردى از بنى اميه نزد آن جناب بوده، و او از آمدن ابن ام مكتوم چهره درهم كشيد، و آيات، در عتاب او نازل شد، كه- ان شاء اللَّه- بحث مفصل اين معنا در بحث روايتى آينده از نظرتان خواهد گذشت.

و به هر حال غرض سوره، عتاب هر كسى است كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين از مؤمنين مقدم مى‏دارد، اهل دنيا را احترام مى‏كند و اهل آخرت را خوار مى‏شمارد، بعد از اين عتاب رشته كلام به اشاره به خوارى و بى‏مقدارى انسان در خلقتش و اينكه در تدبير امورش سراپا حاجت است و با اين حال به نعمت پروردگار و تدبير عظيم او كفران مى‏كند كشيده شده، و در آخر سخن را با ذكر قيامت و جزاء و تهديد مردم خاتمه مى‏دهد، و اين سوره بدون هيچ ترديدى در مكه نازل شده است.

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 314.

(2) تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 509.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 404.

/ 691