مقصود از ابتلاء انسان (نبتليه) و آنچه از تفريع" فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" بر آن استفاده مىشود
" إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" كلمه" نطفه" در اصل به معناى آبى اندك بوده، و سپس استعمالش در آب ذكوريت حيوانات كه منشا توليد مثل است بر معناى اصلى غلبه يافته، و كلمه" أمشاج" جمع كلمه" مشيج" و يا" مشج"- به دو فتحه- و يا" مشج"- به فتحه اول و كسره دوم- است، و اين سه كلمه به معناى مخلوط و ممتزج است، و اگر نطفه را به اين صفت معرفى كرده، به اعتبار اجزاى مختلف آن و يا به اعتبار مخلوط شدن آب نر با آب ماده است.و كلمه" ابتلاء" كه جمله" نبتليه" از آن مشتق است، به معناى نقل چيزى از حالى به حالى و طورى به طور ديگر است، مثلا طلا را در بوته ابتلا مىكنند، تا ذوب شود و به شكلى كه مىخواهند در آيد، و خداى تعالى انسان را ابتلا مىكند، يعنى از نطفه خلقش مىكند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را مضغه مىكند، تا آخر اطوارى كه يكى پس از ديگرى به او مىدهد، تا در آخر خلقتى ديگرش مىكند.بعضى «1» از مفسرين گفتهاند: مراد از ابتلاى انسان، امتحان او از راه تكليف است، ليكن اين سخن با تفريع" فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" نمىسازد، چون سميع و بصير شدن انسان نمىتواند متفرع بر امتحان انسان باشد، و اگر مراد از آن تكليف بود جا داشت تكليف را متفرع بر سميع و بصير بودن انسان كند، نه به عكس، و اگر از اين اشكال جواب بدهند، و بگويند كلام پس و پيش شده، و تقدير:" خلقناه من نطفة أمشاج فجعلناه سميعا بصيرا لنبتليه" است، قابل اعتنا نيست." فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً"- سياق آيات و مخصوصا آيه" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ ..."مىفهماند كه ذكر سميع و بصير كردن بشر، براى اين بوده كه به وسيله آن تدبير ربوبى را به باد آورده، بفهماند تدبير ربوبى اقتضا كرد تا براى رساندن انسان به غايت هستيش، او را سميع و بصير كند، تا آيات داله بر مبدأ و معاد را ببيند، و كلمه حق را كه از جانب پروردگارش و از راه ارسال رسل و انزال كتب مىرسد بشنود، و اين ديدن و شنيدن او را به(1) روح المعانى، ج 29، ص 152.