مراد از امر به قرائت در" اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ" و مفاد توصيف خدا به" الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ" بعد از امر به قرائت
" اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ" در اين سه آيه امر به قرائت را تكرار نموده، تا مطلب يعنى امر اولى را تاكيد كند، چون ظاهر سياق اطلاق همين است، كه منظور از دومى هم همان اولى است، و گرنه قيدى براى دومى مىآورد.ولى بعضى «1» گفتهاند: مراد از امر اولى، اين است كه خودش بخواند، و مراد از دومى اين است كه براى مردم بخواند و تبليغ كند. هم چنان كه بعضى ديگر گفتهاند: مراد از هر دو امر، اين است كه قرآن را بر مردم بخواند. ولى اين دو وجه از آيه استفاده نمىشود.و معناى" وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ" اين است كه: پروردگار تو كسى است كه عطايش فوق عطاى هر كس ديگر است، چون هر كس ديگر كه به تو عطايى مىكند به استحقاق مىكند، ولى پروردگارت بدون استحقاق عطاء مىكند، علاوه بر اين، عطاى ديگران هم عطاى او است، و بالآخره هر عطايى به او منتهى مىشود." الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ"- حرف باء در اين جمله سببيت را مىرساند، مىفرمايد: خداى تعالى قرائت و يا كتابت و قرائت را به وسيله قلم بياموخت، و اين جمله هم مىتواند حاليه باشد، و هم استينافيه، و به هر حال زمينه آن زمينه تقويت روح رسول خدا (ص) و از بين بردن اضطراب آن حضرت است، اضطرابى كه از دستور قبلى به آن جناب دست داده بود، چون دستور خواندن به كسى كه امى است، نه سواد خواندن دارد و نه نوشتن، اضطراب آور است، گويا فرموده: كتاب پروردگارت را بخوان، كتابى را كه او به تو وحى مىكند، و از اين فرمان اضطراب و خوفى به خود راه مده، و چه جاى ترسيدن است؟ در حالى كه پروردگار اكرم تو آن كسى است كه قرائت را به وسيله قلم به انسان آموخت؟ خوب، وقتى سواد سواد دارها هم به وسيله قلم است كه او آفريده، و در اختيارشان قرار داده، تا منويات خود را بنويسند، چرا نتواند قرائت كتاب خود را بدون وساطت قلم به تو تعليم دهد؟ آن هم با اينكه به تو امر كرده كه:" بخوان" اگر تو را تواناى بر خواندن نكرده بود، هرگز امر به آن نمىكرد.بعد از جمله مورد بحث كه خطابش به شخص رسول خدا (ص) است، نعمت تعليم را عموميت داده، مىفرمايد:" عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ" به جنس انسان چيزهايى را كه نمىدانست تعليم داده، و اين خود مزيد تقويت است، و رسول خدا را بيشتر دلگرم و خرسند مىسازد.(1) مجمع البيان، ج 10، ص 514.