بحث روايتى (رواياتى متضمن تمثيلى حاكى از شكافته شدن سينه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و تبديل قلب او و رواياتى ديگر در ذيل آيات گذشته)
در الدر المنثور است كه عبد اللَّه بن احمد در كتاب" زوائد الزهد"، از ابى بن كعب روايت كرده كه گفت: ابو هريره از رسول خدا (ص) پرسيد اولين چيزى كه از امر نبوت ديدى چه بود؟ رسول خدا (ص) خود را جمع و جور كرد و نشست، و فرمود: اى ابو هريره (خوب) سؤالى كردى، من در صحرا بودم در حالى كه بيست سال و چند ماه از عمرم گذشته بود، ناگهان از بالاى سرم سخنى شنيدم، به بالا نظر كردم مردى را ديدم كه از مردى ديگر مىپرسيد، آيا اين همان است؟ آن گاه هر دو به طرفم آمدند، با چهرههايى كه نظير آن را هرگز در خلق نديده بودم، و ارواحى كه در خلق هيچ چنين چيزهايى نديده بودم، و نيز جامههايى كه در خلق بر تن احدى نديده بودم، آن دو نفر نزديك من مىآمدند، و آن قدر جلو آمدند كه هر كدام يك بازوى مرا گرفت، ولى من احساس تماس دست آنها با(1 و 2) روح المعانى، ج 30، ص 172.(3 و 4) روح المعانى، ج 30، ص 172.