بحث روايتى (رواياتى حاكى از اعراض پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از ابن ام مكتوم و نزول آيات:" عَبَسَ وَ تَوَلَّى ...") - ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ليكن، معنايى كه گذشت روشن‏تر است.

و بعضى «1» ديگر گفته‏اند: قاريان قرآنند، كه آن را مى‏نويسند و مى‏خوانند، كه خواننده محترم به نادرستى آن واقف است.

بحث روايتى (رواياتى حاكى از اعراض پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از ابن ام مكتوم و نزول آيات:" عَبَسَ وَ تَوَلَّى ...")

در مجمع البيان است كه بعضى گفته‏اند: اين آيات در باره عبد اللَّه ابن ام مكتوم فرزند شريح بن مالك بن ربيعه فهرى يكى از بنى عامر بن لوى نازل شده.

و جريان چنين بوده كه: وى روزى بر رسول خدا (ص) وارد شد، در حالى كه آن جناب با عتبة بن ربيعه و ابو جهل بن هشام و عباس بن عبد المطلب و ابى و امية بن خلف جلسه كرده بود، و ايشان را به دين توحيد دعوت مى‏كرد، به اميد اينكه اسلام بياورند، ابن ام مكتوم عرضه داشت: يا رسول اللَّه (ص) از قرآن برايم بخوان تا حفظ كنم، و (چون نابينا بود) مكرر آن جناب را صدا مى‏زد، و متوجه نبود كه آن جناب با آن چند نفر مشغول صحبت است، و تكرار او باعث شد كه كراهت و ناراحتى در سيماى آن جناب هويدا گرديد، چون ابن ام مكتوم مرتب كلام آن جناب را قطع مى‏كرد، و رسول خدا (ص) در دل خود فكر مى‏كرد كه حالا اين چند نفر كه از بزرگان قريشند، مى‏گويند پيروان او همه از قبيل ابن ام مكتوم يا كورند و يا برده‏اند، لذا از او روى بگردانيد، و رو به آن صناديد كرد، در اينجا بود كه اين آيات در عتاب و سرزنش آن جناب نازل شد.

و از آن به بعد رسول خدا (ص) همواره ابن ام مكتوم را احترام مى‏كرد، هر وقت به او بر مى‏خورد مى‏فرمود: مرحبا به كسى كه خداى تعالى به خاطر او مرا عتاب فرمود، و آن گاه مى‏پرسيد: آيا كار و حاجتى دارى؟ و دو نوبت او را در مدينه جانشين خود كرد و خود به جنگ رفت «2».

مؤلف: سيوطى در تفسير الدر المنثور اين قصه را از عايشه و انس و ابن عباس- البته با مختصر اختلافى- نقل كرده «3»، و آنچه صاحب مجمع البيان نقل كرده خلاصه‏اى از آن روايات‏

(1) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 42.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 437.

(3) الدر المنثور، ج 6، ص 314 و 315.

/ 691