بحث روايتى (رواياتى حاكى از اعراض پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از ابن ام مكتوم و نزول آيات:" عَبَسَ وَ تَوَلَّى ...")
در مجمع البيان است كه بعضى گفتهاند: اين آيات در باره عبد اللَّه ابن ام مكتوم فرزند شريح بن مالك بن ربيعه فهرى يكى از بنى عامر بن لوى نازل شده.و جريان چنين بوده كه: وى روزى بر رسول خدا (ص) وارد شد، در حالى كه آن جناب با عتبة بن ربيعه و ابو جهل بن هشام و عباس بن عبد المطلب و ابى و امية بن خلف جلسه كرده بود، و ايشان را به دين توحيد دعوت مىكرد، به اميد اينكه اسلام بياورند، ابن ام مكتوم عرضه داشت: يا رسول اللَّه (ص) از قرآن برايم بخوان تا حفظ كنم، و (چون نابينا بود) مكرر آن جناب را صدا مىزد، و متوجه نبود كه آن جناب با آن چند نفر مشغول صحبت است، و تكرار او باعث شد كه كراهت و ناراحتى در سيماى آن جناب هويدا گرديد، چون ابن ام مكتوم مرتب كلام آن جناب را قطع مىكرد، و رسول خدا (ص) در دل خود فكر مىكرد كه حالا اين چند نفر كه از بزرگان قريشند، مىگويند پيروان او همه از قبيل ابن ام مكتوم يا كورند و يا بردهاند، لذا از او روى بگردانيد، و رو به آن صناديد كرد، در اينجا بود كه اين آيات در عتاب و سرزنش آن جناب نازل شد.و از آن به بعد رسول خدا (ص) همواره ابن ام مكتوم را احترام مىكرد، هر وقت به او بر مىخورد مىفرمود: مرحبا به كسى كه خداى تعالى به خاطر او مرا عتاب فرمود، و آن گاه مىپرسيد: آيا كار و حاجتى دارى؟ و دو نوبت او را در مدينه جانشين خود كرد و خود به جنگ رفت «2».مؤلف: سيوطى در تفسير الدر المنثور اين قصه را از عايشه و انس و ابن عباس- البته با مختصر اختلافى- نقل كرده «3»، و آنچه صاحب مجمع البيان نقل كرده خلاصهاى از آن روايات(1) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 42.(2) مجمع البيان، ج 10، ص 437.(3) الدر المنثور، ج 6، ص 314 و 315.