معناى" طارق" و" ثاقب" - ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روزى كه نهفته‏هاى در باطن انسان ظاهر مى‏شود (9).

در آن روز انسان نه نيروى دفاعى دارد و نه ياورى (10).

سوگند به آسمان محل تحولات شگرف (11).

و سوگند به زمين پر شكاف (كه گياهان و چشمه‏سارها از آن سر بر مى‏آورند) (12).

(سوگند به اين دو كه) قرآن سخن جدا سازنده حق از باطل است (13).

نه سخن بيهوده و شوخى (14).

(پس) اين كفار (بدانند) كه اگر به نوعى عليه دعوت تو، كيد و حيله مى‏كنند (15).

من هم به نوعى عليه‏شان كيد و حيله مى‏كنم (16).

پس در هلاكت آنان عجله مكن چند صباحى منتظر باش و اندكى مهلتشان بده (17).

بيان آيات‏

در اين سوره مردم را به معاد انذار كرده، و استدلال كرده به اطلاق قدرت، و سخن را با تاكيد ايفاء نموده، و ضمنا به حقيقت آن روز اشاره مى‏كند و سوره را با تهديد كفار ختم مى‏نمايد، و اين سوره سياقى مكى دارد.

معناى" طارق" و" ثاقب"

" وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ" ماده" طرق" در اصل- به طورى كه گفته‏اند- «1» به معناى زدن به شدت است، به طورى كه صدايش به گوشها برسد. و" مطرقه- چكش" را هم به همين جهت مطرقه مى‏گويند، و نيز اگر راه را طريق گفته‏اند باز به اين مناسبت است كه رونده با پا بدان مى‏كوبد و صداى پايش به گوشها مى‏رسد. ولى به تدريج در پيمودن طريق استعمال شده و در آن شايع گشت، و سپس اختصاص يافت به آمدن از سفر در هنگام شب، و اين نيز بدان مناسبت بود كه غالبا شخصى كه شبانه از راه مى‏رسد همه درها را بسته مى‏بيند، و ناگزير در را مى‏كوبد، و سپس استعمالش در هر چيزى كه شب ظاهر شود شايع گشت، مانند ستارگان كه در شب پيدا مى‏شوند، و در آيه همين معنا منظور است.

و كلمه" ثقب" در اصل به معناى دريدن بود، و بعدها به معناى هر چيز نورانى و روشنگر شد، به اين مناسبت كه چنين چيزى پرده ظلمت را با نور خود مى‏درد. و گاهى هم به‏

(1) روح المعانى، ج 30، ص 94.

/ 691