معناى" فلق" در" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ" و مفاد" مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ" - ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معناى" فلق" در" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ" و مفاد" مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ"

" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ" مصدر" عوذ" كه كلمه" اعوذ" متكلم وحده از مضارع آن است، به معناى حفظ كردن خويش و پرهيز دادن از شر از راه پناه بردن به كسى است كه مى‏تواند آن شر را دفع كند، و كلمه" فلق"- به فتحه اول و سكون دوم- به معناى شكافتن و جدا كردن است، و اين كلمه در صورتى كه با دو فتحه باشد صفت مشبهه‏اى به معناى مفعول خواهد بود، نظير" قصص" به دو فتحه (چون قصص به كسره اول و فتحه دوم جمع قصه است)، كه به معناى مقصوص يعنى حكايت شده، و يا نقل شده است، و غالبا اين كلمه بر هنگام صبح اطلاق مى‏شود، و فلق يعنى آن لحظه‏اى كه نور گريبان ظلمت را مى‏شكافد و سر بر مى‏آورد.

و بنا بر اين، معناى آيه چنين مى‏شود: بگو من پناه مى‏برم به پروردگار صبح، پروردگارى كه آن را فلق مى‏كند و مى‏شكافد، و مناسب اين تعبير با مساله پناه بردن از شر، كه خود ساتر خير و مانع آن است، بر كسى پوشيده نيست.

ولى بعضى «1» از مفسرين گفته‏اند: مراد از كلمه" فلق" هر چيزى است كه از كتم عدم به وسيله خلقت سر بر آورد، براى اينكه خلقت و ايجاد در حقيقت شكافتن عدم، و بيرون آوردن موجود به عالم وجود است، در نتيجه رب فلق مساوى با رب مخلوق است.

بعضى «2» ديگر گفته‏اند: كلمه" فلق" نام چاهى است در جهنم.

مؤيد اين قول بعضى «3» از رواياتى است كه در تفسير اين سوره وارد شده.

" مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ" يعنى از شر هر مخلوقى، چه انسان و چه جن و چه حيوانات و چه هر مخلوق ديگرى كه شرى همراه خود دارد، پس، از عبارت" ما خلق" نبايد توهم كرد كه تمامى مخلوقات شرند و يا شرى با خود دارند، زيرا مطلق آمدن اين عبارت دليل بر استغراق و كليت نيست.

" وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ" در صحاح مى‏گويد: كلمه" غسق" به معناى اولين مرحله از ظلمت شب است، وقتى گفته مى‏شود" قد غسق الليل" معنايش اين است كه تاريكى شب فرا رسيد، و غاسق شب، آن ساعتى است كه شفق سمت مغرب ناپديد شود «4».

و كلمه" وقوب" كه مصدر فعل ماضى" وقب" است، به معناى داخل شدن است.

(1) تفسير فخر رازى، ج 32، ص 192.

(2 و 3) روح المعانى، ج 30، ص 280.

(4) صحاح اللغة، ماده" غسق".

/ 691