سه وجه در معناى آيه:" وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ"
" وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ" اين جمله حال است از كلمه" بلد" در آيه قبل، و با اينكه مىتوانست به آوردن ضمير آن اكتفاء نموده، بفرمايد:" لا اقسم بهذا البلد و انت حل بها" چنين نكرد، و دوباره خود كلمه بلد را ذكر كرد، براى اين بود كه به عظمت شان آن، و اعتنايى كه به امر آن دارد اشاره كرده باشد، چون بلد مذكور با ساير بلاد فرق دارد، اين بلد حرام است، و كلمه" حل" مانند كلمه" حلول" به معناى اقامت و استقرار در مكان است، و مصدر در اينجا به معناى اسم فاعل (حلول كننده) است.و معناى دو آيه اين است كه (هر چند قسم لازم ندارد ولى) سوگند مىخورم به اين شهر، شهرى كه تو در آن اقامت دارى، و اين تعبير توجه مىدهد به اينكه مكه به خاطر اقامت آن جناب در آن و تولدش در آن شرافت يافته.بعضى «4» گفتهاند: جمله" وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ" جملهاى است معترضه كه بين سوگند و متعلق سوگند فاصله شده، و مراد از كلمه" حل" حلول و اقامت نيست، بلكه مراد كسى است كه مردم پاس حرمتش را نگه ندارند.در تفسير كشاف گفته «5»: جمله معترضهاى كه بين قسم و متعلق آن قرار گرفته(1 و 2 و 3) روح المعانى، ج 30، ص 133.(4) روح المعانى، ج 30، ص 133.(5) تفسير كشاف، ج 4، ص 753.