اين توجيه هر چند در جاى خود صحيح است ولى مناسبتر از نظر سياق همان معنايى است كه ما براى كفر كرديم.
در كشاف گفته جمله" قُتِلَ الْإِنْسانُ" نفرينى است بر انسان و اين نفرين در اصطلاح عرب از هر نفرين ديگر شنيعتر است چون كشته شدن، بزرگترين شدائد دنيايى و رسوايىهاى آن است و جمله" ما اكفره" شگفتانگيزى از افراط انسان در كفران نعمت خداى تعالى است. و آن گاه گفته اين دو جمله با همه كوتاهيش خشنترين نفرينى است كه به گوش عرب مىخورد و غليظترين اسلوب و پردلالتترين كلام بر سخط و خشم گوينده است و از اين دو جمله با همه تقاربى كه در دو طرف آن است هيچ كلامى در مذمت دامنهدارتر از آن ديده نشده و هيچ كلامى جامعتر از آن در ملامت يافت نمىشود «1».
بعضى «2» هم گفتهاند كه: جمله" ما أَكْفَرَهُ" استفهاميه است، و مىپرسد كه چه چيز انسان را كافر كرده. ولى وجه قبلى بليغتر است.
" مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ" معناى اين جمله با كمكى كه مقام مىدهد اين است كه: خداى تعالى انسان را از چه چيز خلق كرده كه به خود اجازه طغيان و استكبار را مىدهد استكبار از ايمان و اطاعت، و اگر فاعل در فعل" خلقه" را در اين جمله و در جملات بعدى حذف كرده براى اين بوده كه اشاره كند به اينكه فطرت هر كسى مىداند كه فاعل فعل خلقت و تقدير سبيل كسى به جز خداى تعالى نيست حتى مشركين هم به اين معنا اعتراف دارند.
و اگر مطلب را در قالب استفهام آورد به اين انگيزه بود كه عجيب بودن مفاد" ما أَكْفَرَهُ" را تاكيد كند- و چون معمولا از چيزى تعجب مىشود كه علت و سبب روشنى نداشته باشد- استفهام مذكور قهرا مىفهماند كه اولا اين اصرار بشر در كفرش امرى عجيب است و سپس مىپرسد آيا در اين خلقت عجيب علتى بوده كه باعث شده اينطور در كفرش افراط كند؟
آن گاه خودش پاسخ مىدهد به اينكه انسان هيچ دليل و عذرى ندارد كه كفرانگرى خود را مستند بدان كند چون او كسى است كه از آبى پست خلق شده و چيزى از خلقت و تدبير امور زندگى و مرگ و بعث خود را مالك نيست. و كوتاه سخن اينكه: استفهام مذكور زمينهچينى است براى پاسخى كه در جمله" مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ ..." مىدهد.
(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 702. (2) تفسير منهج الصادقين، ج 10، ص 153.