مىبرد، و اين نوعى استعاره است كه صبح، بعد از آنكه ظلمت شب را شكافته و طلوع كرده به كسى تشبيه كرده كه بعد از اعمال دشوارى كه انجام داده و لحظه فراغتى يافته تا استراحت كند نفسى عميق مىكشد، روشنى افق هم تنفسى است از صبح.
زمخشرى درباره اين استعاره وجهى ديگر ذكر كرده، مىگويد اگر بپرسى تنفس صبح چه معنا دارد؟ مىگويم: وقتى صبح مىآيد با آمدنش روح و نسيمى مىآورد، و همين نسيم بطور مجاز تنفس صبح خوانده شده «1». اين بود گفتار زمخشرى، ليكن وجه قبلى به ذهن نزديكتر است.
" إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ" اين آيات جواب قسم است و ضمير در" انه" به قرآن بر مىگردد، ممكن هم هست به آيات اين سوره به عنوان اينكه آنها نيز قرآن است برگردد، چون فرموده:" لَقَوْلُ رَسُولٍ ..."،
اينها كلام رسول است، و مراد از رسول جبرئيل است، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:" مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ" «2».
و در اينكه" قول" را به جبرئيل به عنوان رسول نسبت داده، مىفهماند كه در حقيقت قول از آن خود خداست، و نسبتش به جبرئيل نسبت رسالت به رسول است، و در اين مقام جبرئيل را به شش صفت توصيف كرده: اول اينكه: او را رسول خواند، كه مىفهماند او قرآن را به رسول خدا (ص) وحى مىكند، و دوم اينكه: كريمش خواند، كه مىرساند نزد خداى تعالى كرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزيز شده، سوم اينكه: ذى قوتش خواند، كه مىفهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغهاى است، و چهارم اينكه: او را نزد خداى صاحب عرش، مكين خواند، يعنى داراى مقام و منزلت است، پنجم اينكه:
" مُطاعٍ ثَمَّ" اش خوانده، كه دلالت دارد بر اينكه جبرئيل در آنجا يعنى نزد خدا دستور دهندهاى است، كه زير دستانش دستوراتش را بكار مىبندند، معلوم مىشود در آنجا ملائكه هستند كه جبرئيل به آنان امر مىكند و ايشان اطاعتش مىكنند، از همين جا معلوم مىشود كه جبرئيل در كار خودش ياورانى هم دارد، و ششم اينكه: او را امين خواند كه مىرساند جبرئيل خدا را در دستوراتى كه مىدهد و در رساندن وحى و رسالت، خيانت و دخل و تصرفى نمىكند.
(1) تفسير كشاف زمخشرى، ج 4، ص 711. (2) كسانى كه جبرئيل را دشمن مىدارند، بايد بدانند كه او قرآن را بر قلب تو نازل كرده. سوره بقره، آيه 97.