دوباره طلوع مىكنند.
بعضى «1» گفتهاند: منظور از رجع آسمان، باريدن آن است، و مراد از" زمين صاحب صدع" شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است، و مناسبت اين دو سوگند با مساله معاد بر كسى پوشيده نيست «2».
" إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ" كلمه" فصل" به معناى جدا كردن دو چيز از هم است، به طورى كه بين آن دو فاصلهاى پيدا شود، و با اينكه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است، اگر آن را قول فصل خوانده، از باب" زيد عدل" است، و" هزل" به معناى شوخى است، در مقابل جدى.
و اين دو آيه جواب قسم است و ضمير" انه" به قرآن بر مىگردد، و معنايش اين است كه: به آسمانى چنان و زمينى چنين سوگند، كه قرآن سخنى جدا سازنده بين حق و باطل است، و كلامى خالى از جد، و صرف شوخى نيست، آنچه را قرآن ثابت مىكند حق محض است، كه شكى در آن نيست، و چون حق است هيچ باطلى نمىتواند آن را باطل سازد، و هر باطلى در صدد ابطال آن بر آيد باطل بدون ترديد است، پس خبرى هم كه از قيامت و بازگشت داده حق است و در آن شكى نيست.
ولى بعضى «3» گفتهاند: ضمير نامبرده به مطلب قبلى يعنى خبر رجوع و معاد بر مىگردد. ولى وجه سابق وجيهتر است.
" إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً" يعنى كفار با كفرشان و انكار معادشان همه در اين فكرند كه با حيلههايى نور خدا را خاموش و دعوت تو را باطل سازند، و من هم عليه ايشان حيله مىكنم، و حيله خداى تعالى همين است كه ايشان را به دشمنى با سعادت خود وا مىدارد، استدراج مىكند مىفرمايد:
مال و اولاد بيشترى مىدهم، بر دلهايشان مهر مىزنم، و گمراهشان مىكنم، و بر گوش و چشمشان پرده مىافكنم، اين چنين حيله مىكنم، تا در آخر به سوى عذاب روز قيامتش بكشانم.
" فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً" كلمه" تمهيل" مصدر باب تفعيل است كه فعل امر" مهل" مشتق از آن است، به
(1) روح المعانى، ج 30، ص 99- 100. (2) هم چنان كه در سوره حج آيه 5 صريحا مساله معاد را به روييدن گياهان در بهار تشبيه كرده است،" مترجم". (3) مجمع البيان، ج 10، ص 472.