خاصى كه در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا كه معروف است پيكان تير از پايش بيرون آوردند و توجه پيدا نكرد) چگونه ممكن است صداى سائلى را شنيده و به او توجه پيدا كند؟ پاسخ: آنها كه اين ايراد را مى كنند، از اين نكته غفلت دارند كه شنيدن صداى سائل و به كمك او پرداختن توجه به خويشتن نيست، بلكه عين توجه به خداوند است، على(عليه السلام)در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا و مى دانيم بيگانگى از خلق خدا، بيگانگى از خداوند است و به تعبير روشن تر پرداختن زكات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت است، نه انجام يك عمل مباح در ضمن عبادت. به تعبير ديگر، آنچه با روح عبادت سازگار نيست، توجه به مسايل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسير رضاى خداوند است، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تأكيد مى كند، ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خداوند اين نيست كه انسان بى اختيار احساس خود را از دست بدهد، بلكه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خداوند و براى خدا نيست بر مى گيرد.
جالب اينكه فخر رازى كار تعصب را به جايى رسانيده كه اشاره على(عليه السلام) به سائل را ـ براى اينكه بيايد و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بيرون كند ـ مصداق فعل كثير كه منافات با نماز دارد دانسته است. در حالى كه در نماز كارهايى جايز است انسان انجام بدهد كه به مراتب از اين اشاره بيشتر است و در عين حال ضررى براى نماز ندارد. تا آنجا كه كشتن حشراتى مانند مار و عقرب و يا برداشتن و گذاشتن كودك و حتى شير دادن بچه شير خوار را جزء فعل كثير ندانسته اند، چگونه يك اشاره جزء فعل كثير شد ولى هنگامى كه دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود، اينگونه اشتباهات براى او جاى تعجب نيست!
اشكال: ايراد ديگرى كه به آيه كرده اند در مورد معنى كلمه ولى است كه آن را به معنى دوست و يارى كننده و امثال آن گرفته اند نه بمعنى متصرف و سرپرست و صاحب اختيار.
پاسخ: همانطور كه در تفسير آيه در بالا ذكر كرديم، كلمه ولى در اينجا نمى تواند به معنى دوست و يارى كننده باشد; زيرا اين صفت براى همه مؤمنان ثابت است نه مؤمنان خاصى كه در آيه ذكر شده كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند و به عبارت ديگر دوستى و يارى كردن، يك حكم عمومى است، در حالى كه آيه ناظر به بيان يك حكم خصوصى است و لذا بعد از ذكر ايمان، صفات خاصى را بيان كرده است كه مخصوص به يك فرد مى شود.
اشكال: مى گويند على(عليه السلام) چه زكات واجبى بر ذمه داشت با اينكه از مال دنيا چيزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است كه به آن زكات گفته نمى شود؟!
پاسخ: اولا: به گواهى تواريخ، على(عليه السلام) از دسترنج خود اموال فراوانى تحصيل كرد و در راه خدا داد تا آنجا كه مى نويسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود، به علاوه سهم او از غنايم جنگى نيز قابل ملاحظه بود، بنابراين اندوخته مختصرى كه زكات به آن تعلق گيرد و يا نخلستان كوچكى كه واجب باشد زكات آن را بپردازد، چيز مهمى نبوده است كه على(عليه السلام) فاقد آن باشد و اين را نيز مى دانيم كه فوريت وجوب پرداخت زكات، فوريت عرفى است كه با خواندن يك نماز منافات ندارد.
ثانيا: اطلاق زكات بر زكات مستحب در قرآن مجيد فراوان است، در بسيارى از سوره هاى مكى كلمه زكات آمده كه منظور از آن همان زكات مستحب است; زيرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه، بوده است (آيه 3 سوره نمل و آيه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و غير اينها).
اشكال: مى گويند ما اگر ايمان به خلافت بلا فصل على(عليه السلام) داشته باشيم، بالاخره بايد قبول كنيم كه مربوط به زمان بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده، بنابراين على(عليه السلام) در آن روز ولى نبود. به عبارت ديگر ولايت در آن روز براى او بالقوه بود نه بالفعل، در حالى كه ظاهر آيه ولايت بالفعل را مى رساند.
پاسخ: در سخنان روز مرّه در تعبيرات ادبى بسيار ديده مى شود كه اسم يا عنوانى به افرادى گفته مى شود كه آن را بالقوه دارند. مثلا انسان در حال حيات خود وصيت مى كند و كسى را به عنوان وصى خود و قيم اطفال خويش تعيين مى نمايد و از همان وقت عنوان وصى و قيم به آن شخص گفته مى شود، در حالى كه طرف هنوز در حيات است و نمرده است، در رواياتى كه در مورد على(عليه السلام)از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در طرق شيعه و سنى نقل شده، مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را وصى و خليفه خود خطاب كرده در حالى كه هيچيك از اين عناوين در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله) نبود ـ در قرآن مجيد نيز اينگونه تعبيرات ديده مى شود، از جمله در مورد ذكريا مى خوانيم كه از خداوند چنين تقاضا كرد:
فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ... .
در حالى كه مسلم است منظور از ولى در اينجا سرپرستى براى بعد از مرگ او منظور بوده است. بسيارى از افراد جانشين خود را در حيات خود تعيين مى كنند و از همان زمان نام جانشين بر او مى گذارند با اينكه جنبه بالقوه دارد.
اشكال: مى گويند چرا على(عليه السلام) با اين دليل روشن شخصا استدلال نكرد؟ پاسخ: همانطور كه در ضمن بحث پيرامون روايات وارده در شان نزول آيه خوانديم، اين حديث در كتب متعدد از خود على(عليه السلام) نيز نقل شده است. از جمله در مسند ابن مردويه و ابى الشيخ و كنز العمال و اين در حقيقت به منزله استدلال حضرت به اين آيه شريفه است.
در كتاب نفيس (الغدير) از كتاب سليم بن قيس هلالى، حديث مفصلى نقل مى كند كه على(عليه السلام)در ميدان صفين در حضور جمعيت براى اثبات حقانيت خود، دلايل متعددى آورد از جمله استدلال به همين آيه بود.
و در كتاب غاية المرام از ابو ذر چنين نقل شده كه على(عليه السلام) در شوراى سقيفه نيز به همين آيه استدلال كرد.
اشكال: مى گويند اين تفسير با آيات قبل و بعد سازگار نيست; زيرا در آنها ولايت به معنى دوستى آمده است.
پاسخ: بارها گفته ايم آيات قرآن چون تدريجا و در وقايع مختلف نازل شده هميشه پيوند با حوادثى دارد كه در زمينه آن نازل شده است و چنان نيست كه آيات يك سوره يا آياتى كه پشت سر هم قرار دارند همواره پيوند نزديك از نظر مفهوم و مفاد داشته باشد. لذا بسيار مى شود كه دو آيه پشت سر هم نازل شده، اما در دو حادثه مختلف بوده و مسير [ (1)1ـ مريم، 5.
(2)2ـ الغدير، ج1، ص196.
(3)3ـ منهاج البراعه، ج2، ص363، به نقل از غاية المرام. ] آنها به خاطر پيوند با آن حوادث، از يكديگر جدا مى شود.
با توجه به اينكه آيه { إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ... به گواهى شان نزولش، در زمينه زكات دادن على(عليه السلام)در حال ركوع نازل شده و آيات گذشته و آينده همانطور كه خوانديم و خواهيم خواند در حوادث ديگرى نازل شده است، نمى توانيم روى پيوند آنها زياد تكيه كنيم.
به علاوه آيه مورد بحث، اتفاقا تناسب با آيات گذشته و آينده نيز دارد. زيرا در آنها سخن از ولايت به معنى يارى و نصرت و در آيه مورد بحث سخن از ولايت به معنى رهبرى و تصرف است و شك نيست كه شخص ولى و سرپرست و متصرف، يار و ياور پيروان خويش نيز خواهد بود. به عبارت ديگر يار و ياور بودن يكى از شئون ولايت مطلقه است.
اشكال: مى گويند انگشترى با آن قيمت گزاف كه در تاريخ نوشته اند، على(عليه السلام) از كجا آورده بود؟! بعلاوه در دست كردن چنين انگشترى با اين قيمت فوق العاده سنگين، اسراف محسوب نمى شود؟ آيا اينها دليل بر عدم صحت تفسير فوق نيست؟ پاسخ: مبالغه هايى كه در باره قيمت آن انگشتر كرده اند، به كلى بى اساس است و هيچگونه دليل قابل قبولى بر گران قيمت بودن آن انگشتر نداريم و اينكه در روايت ضعيفى(1) قيمت آن معادل خراج شام ذكر شده به افسانه شبيه تر است تا واقعيت و شايد براى بى ارزش نشان دادن اصل مساله جعل شده است. در روايات صحيح و معتبر كه در زمينه شان نزول آيه ذكر كرده اند، اثرى از اين افسانه نيست، بنابراين، نمى توان يك واقعيت تاريخى را با اينگونه سخنان پرده پوشى كرد. آنها جمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق به دورند { ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ... . [1ـ اين روايت ضعيف به صورت مرسله در تفسير برهان، ج1، ص485، آمده است.
(2)2ـ تفسير نمونه، ج4، ص432. ] سوره كوثر
محتوى و فضيلت سوره كوثر مشهور اين است كه اين سوره در مكه نازل شده و داراى سه آيه است ولى بعضى احتمال مدنى بودن آن را داده اند. اين احتمال نيز داده شده است كه اين سوره دو بار نازل شده، يكبار در مكه و بار ديگر در مدينه ولى رواياتى كه در شان نزول اين سوره وارد شده، قول مشهور را كه اين سوره مكى است تاييد مى كند.
در شان نزول اين سوره مى خوانيم: عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله)را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد و مدتى با حضرت گفتگو نمود. گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامى كه عاص بن وائل وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى؟ گفت: با اين مرد ابتر!
اين تعبير را به خاطر اين انتخاب كرد كه عبد الله پسر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)از دنيا رفته بود و عرب كسى را كه پسر نداشت ابتر (يعنى بلا عقب) مى ناميد و لذا قريش اين نام را بعد از فوت پسر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) براى حضرت انتخاب كرده بود. (سوره فوق نازل شد و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را به نعمت هاى بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند).
توضيح اينكه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دو فرزند پسر از بانوى اسلام خديجه داشت، يكى قاسم و ديگرى طاهر كه او را عبد الله نيز مى ناميدند و اين هر دو در مكه از دنيا رفتند و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فاقد فرزند پسر شد. اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود و كلمه ابتر را براى حضرتش انتخاب كردند.
آنها طبق سنت خود براى فرزند پسر اهميت فوق العاده اى قايل بودند، او را تداوم بخش برنامه هاى پدر مى شمردند. بعد از اين ماجرا آنها فكر مى كردند با رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.
قرآن مجيد نازل شد و به طرز اعجازآميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت و خبر داد كه دشمنان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتى كه در اين سوره داده شده از يك سو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام و از سوى ديگر تسلى خاطرى بود به رسول الله(صلى الله عليه وآله) كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است:
«مَنْ قَرَأَ ها سَقَاهُ اللهُ مِنْ أَنْهَارِ الْجَنَّةِ وَ أُعْطِيَ مِنَ الْأَجْرِ بِعَدَدِ كُلِّ قُرْبَان قَرَّبَهُ الْعِبَادُ فِي يَوْمِ عِيد وَ يُقَرِّبُونَ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ الْمُشْرِكِينَ».
«هر كس آن را تلاوت كند، خداوند او را از نهرهاى بهشتى سيراب خواهد كرد و به عدد هر قربانى كه بندگان خداوند در روز عيد (قربان) قربانى مى كنند و همچنين قربانى هايى كه اهل كتاب و مشركان دارند، به عدد هر يك از آنان اجرى به او مى دهد.» نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ(1)
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ(2)
[ (1)1ـ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، صاحب فرزند ذكور ديگرى به نام «ابراهيم» از «ماريه قبطيه» در مدينه در سال هشتم هجرت شد ولى اتفاقا او نيز قبل از آنكه به دو سالگى برسد، از دنيا رفت.
(2)2 . مستدرك الوسائل، ج4، ص369 (3)3ـ مجمع البيان، ج10، ص548. ] إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ(3)
بنام خداوند بخشنده مهربان
1ـ ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان) عطا كرديم.
2ـ اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن.
3ـ مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب است.