ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى كند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر كس مرا نمى شناسد، بداند من ابو ذر غفارى هستم. با اين گوش هاى خودم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شنيدم و اگر دروغ مى گويم،هر دو گوشم كر باد و با اين چشمان خود اين جريان را ديدم و اگر دروغ مى گويم هر دو كور باد، كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)فرمود:«عليّ قائد البررة و قاتل الكفرة، منصور من نصره مخذول من خذله»;(1) على پيشواى نيكان است و كشنده كافران، هر كس او را يارى كند، خدا يارى اش خواهد كرد و هر كس دست از يارى اش بردارد، خدا دست از يارى او برخواهد داشت.» سپس ابو ذر اضافه كرد: اى مردم! روزى از روزها با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد ولى كسى چيزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو، تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد، در همين حال على(عليه السلام) كه در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد.سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد، هنگامى كه از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت: «خداوندا! برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى و كارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشايى تا مردم گفتارش را درك كنند و نيز موسى درخواست كرد، هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و به وسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى.خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على(عليه السلام) را وزير من گردان تا به وسيله او، پشتم قوى و محكم گردد».ابو ذر مى گويد: هنوز دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) پايان نيافته بود كه جبرييل نازل شد و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: بخوان. پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد: چه بخوانم؟ گفت: بخوان { إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا... البته اين شان نزول از طرق مختلف نقل شده كه گاهى در [ 1 . بحارالأنوار، ج35، ص194 ]
جزييات و خصوصيات مطلب با هم تفاوت هايى دارند ولى اساس و عصاره همه، يكى است.اين آيه با كلمه انما كه در لغت عرب به معنى انحصار مى آيد، شروع شده و مى گويد: ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه كس است: خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.{ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ .شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است، نه به معنى خضوع; زيرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامى كه ركوع گفته مى شود، به همان معنى معروف آن يعنى ركوع نماز است و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتر بخشيدن على(عليه السلام) در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد، ذكر جمله يقيمون الصلاة نيز شاهد بر اين موضوع است و ما در هيچ مورد در قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد، بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد.همچنين شك نيست كه كلمه ولى در آيه، به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست. زيرا ولايت به معنى دوستى و يارى كردن مخصوص كسانى نيست كه نماز مى خوانند و در حال ركوع زكات مى دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى گيرد. همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهايى كه زكات بر آنها واجب نيست و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند.از اينجا روشن مى شود كه منظور از ولى در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است.به اين ترتيب، آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامت على(عليه السلام)مى كند.ولى در اينجا بحث هاى مهمى است كه بايد به طور جداگانه، مورد بررسى قرار گيرد:شهادت احاديث و مفسران و مورخان در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روايات متعددى داير بر اينكه آيه فوق در شان على(عليه السلام) نازل شده نقل شده كه در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز شده و در بعضى نشده و تنها به نزول آيه در باره على(عليه السلام) قناعت شده است.اين روايت را ابن عباس و عمار ياسر و عبد الله بن سلام و سلمة بن كهيل و انس بن مالك و عتبة بن حكيم و عبد الله ابى و عبد الله بن غالب و جابر بن عبد الله انصارى و ابو ذر غفارى نقل كرده اند.علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شده، از خود على(عليه السلام) نيز اين روايت در كتب اهل تسنن نقل شده است.جالب اينكه در كتاب غاية المرام، تعداد 24 حديث در اين باره از طرق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است.كتاب هاى معروفى كه اين حديث در آن ها نقل شده، از سى كتاب تجاوز مى كند كه همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدين طبرى در ذخاير العقبىو علامه قاضى شوكانى در تفسير فتح القدير، جلد دومو در جامع الاصول جلد نهمو در اسباب النزول واحدى،و در لباب النقول سيوطىو در تذكرة سبط بن جوزىو در نور الابصار شبلنجىو در تفسير طبرىو در كتاب الكافى الشاف ابن حجر عسقلانىو در مفاتيح الغيب رازى جلد سومو در تفسير در المنثور جلد 2و در كتاب كنز العمال جلد 6و مسند ابن مردويه و مسند ابن الشيخ و علاوه بر اينها در صحيح نسايى و كتاب الجمع بين الصحاح السته و كتاب هاى متعدد ديگرى اين احاديث آمده است.
[ (1)1ـ به كتاب احقاق الحق، ج2، صص 399 تا 410 مراجعه شود.(2)2ـ المراجعات، ص155.(3)3ـ منهاج البراعه، ج2، ص350.(4)4ـ بررسى احكامها بيشتر به كتابهاى: الغدير ج2، المراجعات، احقاق الحق مراجعه شود. ]
با اين حال چگونه مى توان اين همه احاديث را ناديده گرفت، در حالى كه در شان نزول آيات ديگر به يك يا دو روايت قناعت مى كنند؟ اما گويا تعصب اجازه نمى دهد كه اين همه روايات و اين همه گواهى دانشمندان در باره شان نزول آيه فوق مورد توجه قرار گيرد.اگر بنا شود در تفسير آيه اى از قرآن، اين همه روايات ناديده گرفته شود، ما بايد در تفسير آيات قرآنى اصولا به هيچ روايتى توجه نكنيم; زيرا در باره شان نزول كمتر آيه اىاز آيات قرآن، اين همه روايت وارد شده است.اين مساله به قدرى روشن و آشكار بود كه حسان بن ثابت شاعر معروف عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)مضمون روايت فوق را در اشعار خود كه در باره على(عليه السلام) سروده چنين آورده است:فأنت الّذي أعطيت إذ كنت راكعاً فدتك نفوس القوم يا خير راكع فأنزل فيك الله خير ولاية و بينها في محكمات الشرائع
«تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى، جان به فداى تو باد اى بهترين ركوع كنندگان.به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را در باره تو نازل كرد و در ضمن قرآن مجيد آن را ثبت نمود.» پاسخ به هشت ايراد مخالفان بر آيه ولايت جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند كه ايرادهاى متعددى به نزول اين آيه در مورد على(عليه السلام)و همچنين به تفسير ولايت به عنوان سرپرستى و تصرف و امامت بنمايند كه ما ذيلا مهمترين آنها را عنوان كرده و مورد بررسى قرار مى دهيم:اشكال: از جمله اشكالاتى كه نسبت به نزول آيه فوق در مورد على(عليه السلام) گرفته اند، [ (1)1 . بحارالأنوار، ج35، ص197 (2)2ـ اشعار حسان بن ثابت با تفاوت مختصرى در كتب بسيارى از جمله روح المعانى و كفاية الطالب گنجى شافعى و... آمده است. ]
اين است كه آيه با توجه به كلمه الذين كه براى جمع است، قابل تطبيق بر يك فردنيست و به عبارت ديگر آيه مى گويد: ولى شما آنهايى هستند كه نماز را بر پا مى دارند ودر حال ركوع زكات مى دهند، اين عبارت چگونه بر يك شخص مانند على(عليه السلام)قابل تطبيق است؟ پاسخ: در ادبيات عرب مكرر ديده مى شود كه از مفرد به لفظ جمع، تعبير آورده شده است. از جمله در آيه مباهله كه كلمه «نِسائَنا» به صورت جمع آمده، در صورتى كه منظور از آن طبق شان نزول هاى متعددى كه وارد شده فاطمه زهرا(عليها السلام) است و همچنين «أَنْفُسَنا» جمع است، در صورتى كه از مردان غير از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كسى جز على(عليه السلام) در آن جريان نبود و در آيه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد مى خوانيم:{ الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِيماناً... .همانطور كه در تفسير اين آيه در جلد سوم ذكر كرديم بعضى از مفسران، شان نزول آن را در باره نعيم بن مسعود كه يك فرد بيشتر نبود، مى دانند.همچنين در آيه 52 سوره مائده مى خوانيم: { ...يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ... }در حالى كه آيه در مورد عبد الله ابى وارد شده است كه تفسير آن گذشت و همچنين در آيه اول سوره ممتحنه و آيه 8 سوره منافقون و آيات 215 و 274 سوره بقره، تعبيراتى ديده مى شود كه عموما به صورت جمع است ولى طبق آنچه در شان نزول آنها آمده، منظور از آن يك فرد بوده است.اين تعبير يا به خاطر اين است كه اهميت موقعيت آن فرد و نقش مؤثرى كه در اين كار داشته روشن شود و يا به خاطر آن است كه حكم در شكل كلى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به يك فرد بوده باشد، در بسيارى از آيات قرآن ضمير جمع به خداوند كه احد و واحد است، به عنوان تعظيم گفته شده است.البته انكار نمى توان كرد كه استعمال لفظ جمع در مفرد، به اصطلاح خلاف ظاهر است و بدون قرينه جايز نيست ولى با وجود آن همه رواياتى كه در شان نزول آيه وارد شده است، قرينه روشنى بر چنين تفسيرى خواهيم داشت و حتى در موارد ديگر به كمتر از اين قرينه نيز قناعت مى شود.اشكال: فخر رازى و بعضى ديگر از متعصبان ايراد كرده اند كه على(عليه السلام) با آن توجه