پيشوايان دينى، چه آنان كه در صحنه اجتماع و سياست حضور داشتند و چه آنان كه ظاهراً در انزوا به سر مى بردند، تنها عهده دار تأمين سعادت اخروى مردم نبودند، بلكه تأمين سعادت دنيوى آنان را هم به عهده داشته اند. موظف به تدبير امور زندگى آنان بوده اند. دين براى پيامبر و ائمه (عليهم السلام) سه شأن: «بيان احكام»، «قضاوت» و «حكومت» قائل است و همه آنها به نوعى با زندگى دنيوى انسان ها ارتباط دارد، اگر دين منحصر به امور اخروى باشد، جعل اين شؤون براى پيشوايان دينى لغو است.
درباره پيامبر آمده است «فوّض اِلَى النّبيّ أمر الدّين والأمة ليسوس عِبادَه»(41) سياست از ماده «سوس» به معناى رياست است. «ساس زيد سياسة»; يعنى زيد امر كرد و بدان قيام نمود.
جوهرى لغت شناس معروف مى گويد: «هرگاه كسى امور مردم را بر عهده گيرد و بر آنان حكمرانى كند، گفته مى شود: «سوّس الرجل اُمور النّاس».
فرّاء نيز مى گويد: «فلان مجرّب قد ساس»; يعنى امر كرد. درباره بنى اسرائيل در حديث وارد شده كه «كان بنواسرائيل يسوسهم انبيائهم»; يعنى «تتولى اُمورهم كما يفعل الأمراء والوُلاة بالرعيّة» انبياى بنى اسرائيل آنان را سياست مى كردند; يعنى متولّى امر آنان بودند، چنانكه اميران و واليان با رعيت عمل مى كنند.(42) اين روايت هم شاهد ديگرى است بر بطلان ديدگاه كسانى كه براى اثبات جدايى دين از سياست، به تاريخ انبيا استشهاد نموده اند.
گذشته از معناى «سياست» در لغت عرب، كه تا حدودى معناى تعابيرى را كه در احاديث و ادعيه نسبت به پيشوايان دينى به كار رفته روشن مى كند، جايگاه و نقش آنان در جامعه نيز روشن مى گردد; در متون دينى نيز «سياست» در انديشه پيشوايان معصوم تشريح شده كه جايگاه آن را در دين آشكار مى سازد، هرچند عملكرد پيامبر و اميرمؤمنان (عليهما السلام) مى تواند ترسيم كننده سياست اسلامى باشد.
امام مجتبى (عليه السلام) در پاسخ پرسشى درباره سياست فرمودند:
«هي أن تراعى حقوق الله وحقوق الأحياء وحقوق الأموات، فأمّا حقوق الله فأداء ما طلب والاجتناب عما نهى، وامّا حقوق الأحياء فهي أن تقوم بواجبك نحو إخوانك ولا تتأخّر خدمة امتك وأن تخلص لوليّ الأمر ما أخلص لأمته، وأن ترفع عقيرتك في وجهه اذا حاد عن الطريق السويّ، وأما حقوق الأموات فهى أن تذكر خيراتهم وتتغاضى عن مساوءهم فانّ لهم ربّاً يحاسبهم».
«سياست آن است كه حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را رعايت كنى، اما حقوق خداوند بجاآوردن چيزى است كه او خواسته و پرهيز از آنچه كه او نهى كرده است; و اما حقوق زندگان آن است كه وظيفه ات را در قبال برادرانت انجام دهى و از خدمت كردن به امّتت درنگ نورزى و براى ولىّ امر خالص گردانى آنچه را كه او براى امّتش خالص گرداند، واگر از راه راست منحرف شد، صدايت را در مقابلش بلند كنى (ونصيحتش نمايى)، و اما حقوق مردگان آن است كه نيكى هاى آنان را يادآورى كنى و از عيوبشان چشم پوشى نمايى;چرا كه آنان پروردگارى دارند كه به حسابشان رسيدگى خواهد كرد.» در كلمات جامع فوق، «سياست» همه شؤون زندگى انسان را در بر مى گيرد، هم رعايت حقوق الهى و انجام تكاليف، هم مراعات حقوق مردم; اعم از برادران دينى و والى و حاكم جامعه و هم رعايت حقوق كسانى كه دستشان از دنيا كوتاه شده است. اين معنا از سياست، اعم از معنايى است كه در لغت يا كلمات حكما و اهل سياست ذكر شده است; و به عبارت ديگر اين بيان ناظر به سياستى است كه تكليف و وظيفه مردم را مشخص مى كند و ناظر به تكليف و وظيفه حاكم نسبت به مردم نيست، هرچند والى نيز به عنوان يكى از آحاد جامعه، وظايف فوق را دارد، مضافاً بر اينكه رسالتى هم در برابر مردم بر عهده دارد، چنانكه مورد اشاره امام نيز قرار گرفته است. و «خدمت به مردم» كه چيزى جز هدايت آنان و رفع حاجات و نيازمندى هاى ايشان نيست، در تعريف سياست اخذ شده است.
بنابراين تعريف، «سياست» جدا از دين مردم و تكاليفى كه برعهده دارند، نيست و بياناتى از اين قبيل و نيز معرفى ائمه به عنوان «ساسة العباد» شاهدى بر پيوند دين و سياست است. البته «سياست در بينش پيشوايان دينى»، با «سياست در فرهنگ دنياطلبان و سياست بازان» تفاوت اصولى دارد.
به راستى «تكميل و تتميم مناسك حج» با «شرفيابى به محضر امام و اعلان وفادارى و آمادگى براى يارى رساندن به امام در صورت لزوم»(43) چه پيوندى دارد؟ آيا انجام اعمال و مناسك حج كه داراى ابعاد اجتماعى فراوانى است و اتمام آن با ديدار امام، با شؤونى كه براى آنان ثابت است و جايگاهى كه در جامعه دارند، جز «پيوند دين و سياست» است؟ چرا تتميم عبادات ديگر به ديدار امام و اعلان وفادارى، شمرده نشده است؟ معلوم مى شود كه در حج خصوصياتى است كه با امامت پيوند دارد.
تحقّق شؤونى كه براى آنان مقرر شده (بيان احكام، قضاوت و حكومت) و قرارگرفتن در جايگاهى كه بيان شد (ساسة العباد)، تنها با رفع موانعى كه مشركان و مستكبران در طول تاريخ ايجاد كرده و مى كنند، ميسّر است. اعلان برائت از مشركان، براى رفع اين موانع و مزاحمتهاست، چنانكه پس از استقرار آنان در جايگاه خويش، اين اعلان و اظهار، براى رفع موانع است.