«ولايت» در نقطه مقابل «برائت»، قرار گرفتنِ چيزى در كنار چيز ديگر است; به طورى كه فاصله اى در كار نباشد. «الولاء والتوالى أن يحصل شيئان فصاعداً حصولا ليس بينهما ما ليس منهما»،(4) به همين مناسبت اين كلمه در مورد قرب مكانى و معنوى و در دوستى و يارى رساندن و تصدى امر و سرپرستى، تسلط و امثال آن بكار رفته است; زيرا در همه آنها نوعى اتصال و مباشرت وجود دارد.
طريحى در «مجمع البحرين»، ولايت (به كسر واو) را به معناى «امارت» و (به فتح واو) را به معناى «نصرت» دانسته و از ابن اثير در «نهايه» نيز واژه اول را به معناى توليت و واژه دوم را به معناى «محبت» نقل كرده است. چنانچه «ولى» را به معناى كسى كه يارى مى رساند و كسى كه تدبير امور مى كند، شمرده است.
راغب نيز قريب به همين معانى را ذكر كرده و مى گويد:
«الوِلاية النصرة والوَلاية تولّى الامر وحقيقته تولّى الامر».
«ولايت (به كسر واو) به معناى نصرت و يارى و وَلايت (به فتح واو) به معناى سرپرستى و صاحب اختيارى است، ولى معناى هردو يكى است و حقيقت آنها، همان صاحب اختيارى است.» «تولّى» از همين ماده نيز به معناى «پذيرش ولايتِ ديگرى» است، اگر ولايت به معناى دوستى باشد، به معناى پذيرش دوستى است، اگر به معناى صاحب اختيارى باشد، به معناى پذيرش سلطه و سرپرستى است و چنانچه به معناى نصرت و يارى باشد، به معناى پذيرفتن نصرت ديگرى است.
علامه طباطبايى سخن لطيفى در توضيح معناى ولايت دارد و مى فرمايد:
«ولى از ولايت است كه در اصل «صاحب اختيارى» است، ولىّ كودك يا ولىّ شخص ديوانه كسى است كه امور آنان و اموالشان را تدبير مى كند و صاحب اختيار آنهاست. بنابراين مال از آنِ كودك و ديوانه است، ولى صاحب اختيار مال ولىّ اوست. اين لفظ به مرور در «حبّ و دوستى» بكار رفت; زيرا غالباً هريك از دو دوست در امور يكديگر دخالت و تصرف مى كنند; به طورى كه محبّ تحت تأثير اراده محبوب قرار مى گيرد.
بنابراين دوستى، خالى از نوعى تصرف محبوب در امور زندگى محبّ نيست، پس معناى اتخاذ دوستى كافران، نوعى امتزاج روحى با آنان است، به طورى كه منجر به اطاعت و تأثّر اخلاقى و ساير شؤون زندگى از آنهاست و اين همان تصرف كافران در شؤون زندگى مسلمانان است و قيد «من دون المؤمنين» در بعضى از آيات; نظير «لاَ يَتَّخِذْ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» گواه بر اين معناست، كه اعتماد بر كفّار و اتصال با آنان، جدايى از مؤمنين را بدنبال دارد.»
از دو عنوان «برائت از مشركان» و «نهى از تولّى كفار و مشركان» استفاده مى شود كه نوعى «كناره گيرى و ممانعت و پرهيز از نزديكى» به مشركان، در آنها نهفته است. قرآن كريم از مسلمانان مى خواهد كه از مشركان كناره بگيرند و از پذيرش ولايت آنان اجتناب ورزند. اين دستور، داراى حكمتها و مصالح مهمى است كه با سرنوشت مسلمانان ارتباط مستقيمى دارد: