از آيات قرآن استفاده مى شود كه برائت خدا و پيامبران و مؤمنان، اختصاصى به «برائت از مشركان» ندارد، بلكه علاوه بر آنكه از مشركان بيزارند، از «آلهه آنان» و «اعمال ورفتارشان» نيز كه سدّ راه هدايت مردمند، بيزار و منزجرند.
حضرت نوح (عليه السلام) بنا بر يك تفسير از آيه شريفه { أنا برىء ممّا تجرمون } (9) از اعمال و رفتار قومش برائت مى جويد. در اين آيه سخن از «برائت از گناه» است. چنانكه حضرت هود (عليه السلام) مى گويد:
{ إنّي برىء مِمّا تُشرِكُون مِنْ دُونِهِ } «من از آنچه كه شما جز او شريك مى گيريد، بيزارم.» دراين آيه سخن ازبرائت ازشريك خداست كه در اشكال و صور گوناگون و در ميان اقوام و ملل، عبادت مى شود.
حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز هنگامى كه ازدشمنى آذر با خداى سبحان آگاه شد، از او تبرّى جست:
{ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للهِِ تَبَرَّأَ مِنْهُ } البته دشمنى خدا مصاديق گوناگون دارد، هركه با خدا دشمنى كند، خداوند نيز دشمن اوست.
{ مَنْ كَانَ عَدُوّاً للهِِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ } «هركه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل است (بداند كه) خدا يقيناً دشمن كافران است.» آيه شريفه مربوط به يهوديانى است كه براى تكذيب پيامبر، جبرئيل امين را تكذيب نمودند، خداوند نيز دشمنى خود را با آنان اعلان كرد و البته لازمه دشمنى خدا با كافران، اعلام برائت ازآنان است.
چنانكه خداى سبحان مسلمانان را به تجهيز امكانات دفاعى براى جلوگيرى از هجوم احتمالى دشمنان خدا و دشمنان آنان امر مى كند و مى فرمايد:
{ وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمْ اللهُ يَعْلَمُهُم } «هرچه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين (تداركات)، دشمن خدا و دشمن خودتان و (دشمنان) ديگرى را جز ايشان ـ كه شما نمى شناسيدشان و خدا آنان را مى شناسد ـ بترساند.» بنابراين يكى از ملاكهاى برائتِ خدا و پيامبران و پيروان آنان، «دشمنى با خدا و حق و حقيقت» است. در حقيقت آنها از دشمنان خدا و حقيقت بيزارند. در آيه شريفه ديگر، ابراهيم (عليه السلام) و يارانش از «مشركان و معبودهاى ايشان» برائت مى جويند.
{ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ } «به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد، بيزاريم.» پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نيز، هم از «شريك قرار دادن براى خدا» اظهار برائت مى كند { اِنّي بَرِىءٌ مِمّا تُشرِكُون } و هم از «اعمال و رفتار شرك آلود» مردم { اِنّي بَرِىءٌ مِمّا تَعْمَلُون } .
از مجموع آيات فوق كه درمباحث بعدى به طور مشروح مورد بحث قرار خواهد گرفت، استفاده مى شود كه اعلام برائت، اختصاص به برائت از مشركان ندارد، بلكه علاوه بر آن، شامل «آلهه مشركان»، «دشمنان خدا» و «اعمال و رفتار شرك آلود مشركان» نيز مى شود. به عبارت ديگر هريك از آنها عنوان مستقلى هستند كه به تنهايى سبب و مجوّزى بر اعلام برائت و اظهار تنفّرند.
چنانكه «نهى از تولّى» نيز در قرآن كريم اختصاص به «تولى كفّار» ندارد، بلكه تولّى «دشمنان خدا» و «كسانى كه دين را به بازى و تمسخر مى گيرند» نيز صريحاً مورد نهى قرار گرفته است. ناگفته نماند كه دشمنى و تمسخر از ناحيه هركسى باشد، مشمول نهى قرآن است، چه مشرك و كافر باشد و چه يهودى و مسيحى و چه مورد غضب خداوند قرار گرفته باشند.
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ } «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارى را دوستان (خود) مگيريد (كه) بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هركس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستمكاران را راه نمى نمايد.» البته «نهى قرآن از پذيرش ولايت»، اختصاص به گروههاى يادشده ندارد، در پاره اى از آيات ديگر قرآن، عدّه ديگرى نيز مشمول همين حكم قرار دارند.
{ إِنَّمَا يَنْهَاكُمْ اللهُ عَنْ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الظَّالِمُونَ } «فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى دارد كه در (كار) دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه هايتان بيرون رانده و در بيرون راندن شما با يكديگر همپشتى كرده اند و هركس آنان را به دوستى گيرد، آنان همان ستمگرانند.» در آيه شريفه، از پذيرش ولايتِ «كسانى كه در راه دين با مسلمانان جنگيدند» و «آنان را از شهر و ديار خود بيرون راندند» نهى شده است، البته نكته ديگرى نيز از آيه استفاده مى شود كه در مباحث آينده به تناسب، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
گذشته از آيات يادشده، خداى سبحان در موارد متعددى اعلام كرده كه كافران، ستمگران، اسراف كنندگان، مفسدان، مستكبران، متجاوزان و خائنان را دوست ندارد. طبيعتاً طوايفى كه محبوب خدا نيستند و چه بسا برخى از آنها مبغوض او باشند، چگونه مى توانند محبوب مؤمنان به خدا باشند؟ اگر در مواردى نيز ايجاد ارتباط با آنان مورد نهى قرار نگرفته، بر اساس مصالحى است كه موردنظر قانونگذار بوده است. به علاوه كه «نهى نكردن از ايجاد ارتباط» به معناى تجويز رابطه دوستى، كه بر اساس محبت و علاقه استوار است، نمى باشد. بلكه صرفاً نوعى قرارداد و پيمان بين آنها برقرار است; پيمانهاى سياسى، اقتصادى و گاهى فرهنگى كه لزوماً از دوستى و علاقه و محبت طرفينى نشأت نمى گيرد.