مكتب ديگر مىگويد: معيار انسانيت اراده است، اراده مسلط كننده انسان بر نفس خود. به عبارت ديگر معيار انسانيت، تسلط انسان است بر خود، بر نفس خود، بر اعصاب خود، بر غرايز خود، بر شهوات خود، به طورى كه هر كارى از انسان صادر مىشود به حكم عقل و اراده باشد نه به حكم ميل. فرق است ميان ميل و اراده. ميل در انسان يك كشش و جاذبه است، جنبه بيرونى دارد، يك رابطه اى است بين انسان و شى خارجى كه آن شى انسان را به سوى خودش مىكشد. يا مثلا تمايل جنسى يك جاذبه است، يك ميل است كه انسان را به سوى خودش مىكشد. حتى خواب هم همين طور است؛ خواب انسان را به سوى خودش مىكشاند، انسان به سوى آن حالتى كه نام خواب است كشيده مىشود. ميل به جاه و مقام، شهوت جاه و مقام، انسان را به سوى خودش مىكشاند و امثال اينها.
ولى اراده بيشتر جنبه درونى دارد. بر عكس ميل است، انسان را از كشش اميال آزاد مىكند يعنى اميال در اختيار انسان قرار ميدهد. هر طور كه اراده مىكند كار مىكند نه هر طور كه ميلش بكشد، تابع تصميم و فكر بودن غير از هر ميل بودن است، نوعى تسلط بر اميال است. اگر توجه كرده باشيد علماى اخلاق، اخلاقيون قديم ما بيشتر تكيه شان روى مساله اراده بوده است، اراده حاكم بر ميلهاى انسان، مىگفتند معيار و ميزان انسانيت، اراده است. حيوان موجودى است تابع غريزه كه همان ميلها باشد ولى انسان موجودى است كه مىتواند به حكم اراده و به حكم اختيار از جبر غريزه آزاد باشد، مىتواند اراده كند كه بر هر اندازه كه انسان بر خودش مسلط نباشد، از انسانيت به دور است. درباره تسلط بر نفس اماره، در اسلام تاكيد فراوان شده است. داستان كوچكى را در اين زمينه - كه شايد شنيده باشيد - نقل مىكنم:
نوشته اند پيغمبر اكرم در مدينه از محلى عبور مىكرد. گروهى از جوانان مشغول زور آزمايى بودند به اين ترتيب كه سنگ بزرگى را بلند مىكردند (مثل اينهايى كه هالتر بر ميدارند) تا ببينند چه كسى بهتر مىتواند آن را بلند كند. اين هم مثل همه مسابقات احتياج به داور دارد، چون گاهى دو نفر وزنه را نزديك به يكديگر بر مىدارند، وقتى پيغمبر اكرم آمد از آنجا بگذرد، جوانان گفتند هيچ داورى بهتر از پيغمبر نيست: يا رسول! شما اينجا بايستيد و ميان ما داورى كنيد كه كداميك از ما بهتر وزنه را بلند مىكنيم، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم قبول كرد، آنها مشغول شدند، آخر كار، پيغمبر فرمود: مىخواهيد بگويم از همه شما قويتر و نيرومندتر كيست بله يا رسول الله! فرمود: از همه قويتر و نيرومندتر آن كسى است كه وقتى به خشم مىآيد، خشم بر او غلبه نكند بلكه او بر خشم خودش مسلط شود؛ و آنگاه كه از چيزى خوشش مىآيد، آن خوش آمدن او را به غير رضاى خدا نيندازد و بتواند بر رضاى خودش، بر ميل و رغبت خودش مسلط شود. يعنى پيامبر آن زور آزمايى بدنى را فورا تحليل و تبديل به يك مسابقه روحى كرد و مساله قوت بازو را روى قوت اراده (تحليل نمود) گفت البته اين هم يك كارى است؛ آن كه بازويش قويتر است مردتر است مردتر است اما مردى فقط به زور بازو نيست، زور بازو يكى از نشانه هاى كوچك آن است. اساس مردى در قوت اراده است. ملاى رومى مىگويد:
ما على عليه السلام را كه شير خدا مىدانيم، مرد خدا مىدانيم، چون در جبهه را همه مردتر بود: يكى جنبه بيرونى، اجتماعى ميدانهاى مبارزه كه هر پهلوانى را به خاك مىافكند و از آن مهمتر جنبه درون خودش كه بر خودش مسلط بود؛ اراده اش بر هر ميلى، بر هر شهوتى، بر هر انديشه اى حاكم بود. اين داستان كه مولوى آن را در مثنوى آورده، چقدر از نظر مردى و قوت اراده، فوق العاده است! چه تابلوى عالى و لطيفى است كه يك جوان بيست و پنج ساله، دشمن بسيار نيرومند خودش را به خاك افكنده است، مىرود روى سينه اش مىنشيند تا سرش را از بدن جدا كند، او به صورت على عليه السلام تف مىاندازد. طبعا على ناراحت مىشود موقتا از بريدن سر او صرف نظر مىكند. چند لحظه قدم مىزند، بعد بر مىگردد دشمن مىگويد: چرا رفتى؟ مىگويد: براى اينكه اگر در آن حال سر تو را از بريده بودم، به حكم خشم خودم بريده بودم نه براى انجام وظيفه ام و در راه هدفم و در راه خدا اينقدر آدم بر خودش، بر اعصاب خودش، بر خشم خودش، بر رضاى خودش مسلط باشد!
اين هم يك نظر و يك معيار انسانيت است. يكى دو معيار ديگر هم براى شما عرض كنم و به عرايض خودم خاتمه بدهم: