معيار ديگر براى انسانيت انسان، آزادى است. يعنى چه يعنى انسان آن اندازه انسان است كه هيچ جبرى را تحمل نكند، محكوم و اسير هيچ قدرتى نباشد، همه چيز را خودش آزادانه انتخاب كند. مىدانيد كه در مكتبهاى جديد روى آزادى به عنوان معيارى از معيارهاى انسانى، بيشتر تكيه مىشود؛ يعنى به هر اندازه كه فرد بتواند آزاد زيست كند، به همان اندازه انسان است. پس آزادى معيار انسانيت است. اين نظريه چطور است آيا اين نظريه درست است يا نه اين نظريه هم مثل نظريات پيش، هم درست است و هم نادرست! يعنى به عنوان جزئى از انسانيت انسان، درست است ولى به عنوان جزئى از انسانيت انسان، درست است ولى به عنوان اينكه تمام معيار انسانيت باشد، درست نيست، از نظر اسلام همان طور كه محبت انسانها نسبت به يكديگر تشويق و ترغيب و تقديس و به آن دعوت شده است و همان طور كه تسلط انسان بر نفس خود تقديس و به آن دعوت شده است، حريت آزادى هم تقديس شده است.اسلام عجيب است! در همه اين موارد حرفش را گفته است. در نهج البلاغه در وصيتنامه اى كه على عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام نوشته اند، آمده است: اكرم نفسك عن كل دنية خودت را، جان خويش را از هر كار پستى برتر بدار؛ تن به كار پست مده كه جان تو بالاتر از كارهاى پست است. فانك لن تعتاض مما تبذل من نفسك عوضا به جاى آنچه كه از جان خودت در مقابل شهوات مىپردازى، چيزى دريافت نمى كنى. آنچه كه از شرف خودت، از جان خويش در ازاى يك ميل و شهوت مىپردازى، چيزى دريافت نمى كنى. آنچه كه از جان خويش در ازاى يك ميل و شهوت مىپردازى، عوض ندارد، تا آنجا كه مىفرمايد: و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا (176) هرگز خودت را بنده ديگرى مساز كه خدا تو را آزاد آفريده است. نمى خواهد بگويد كه خدا تنها تو كه پسر من را كه امام حسن هستى، آزاد آفريده است بلكه تو به عنوان يك انسان را مىگويد: چون مساله خلقت است. اين هم - كه معيار انسانيت آزادى است - نظريه اى است، چنانكه در مكتب اگزيستانسياليسم در مورد معيار انسانيت، بيشتر روى مساله آزادى تكيه شده است.