على عليه السلام، نمونه كامل اسلام - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على عليه السلام، نمونه كامل اسلام

شما وقتى كه به على بن ابيطالب عليه السلام از يك نظر نگاه كنيد، مىبينيد يك عابد و اول عابد دنياست به طورى كه عبادت على ميان همه، ضرب المثل مىشود، آنهم نه عبادتى كه فقط خم و راست بشود، بلكه عبادتى كه سراسر جذبه است، سراسر شور است، سراسر عشق است، سراسر گريه و اشك است.

بعد از اينكه على از دنيا رفته است، مردى به نام ضرار با معاويه روبرو مىشود معاويه مىداند كه او از اصحاب على است، مىگويد: مىخواهم على را كه با او بودى برابر من توصيف كنى. خود معاويه از هر كس ديگر على شناس تر بود ولى در عين حال اين را دوست داشت، چون در ته دلش به على ارادت داشت و حال آنكه به روى او شمشير مىكشيد. بشر يك چنين موجودى است. به على اعتقاد داشت، همان طورى كه شيطان به آدم اعتقاد داشت. ولى در عين حال از هيچ جنايتى درباره او كوتاهى نمى كرد. ضرار يكى از مشاهدى كه على را ديده بود براى معاويه نقل كرد، گفت: در يك شبى من على را در محراب عبادتش ديدم يتململ تململ السليم و يبكى بكاء الحزين مثل آدمى كه مار او را زده باشد، در محراب عبادت از خوف خدا به خود مىپيچيد و مثل يك آدم غرق در حزن و اندوه مىگريست و اشك مىريخت، مرتب مىگفت آه آه از آتش جهنم. معاويه گريه اش گرفت و گريست.

همچنين معاويه در برخوردى كه با عدى بن حاتم پيدا كرد، مىخواست عدى را عليه على عليه السلام كه از دنيا رفته بود تحريك كند. به عدى گفت: اين الطرفات طريف و طرفه و طارف چطور شدند؟ (عدى سه پسر داشت به نامهاى طريف، طرفه طارف كه هر سه در ركاب على عليه السلام شهيد شدند. معاويه مىخواست فتنه انگيزى كند، داغ جوانهايش را به يادش بياورد، بلكه بتواند از او يك كلمه عليه على عليه السلام اقرار بگيرد). عدى گفت: همه شان در صفين در ركاب على كشته شدند. گفت: على درباره تو انصاف نداد، بى انصافى كرد، بچه هاى خودش را حسن و حسين را كنار كشيد و بچه هاى تو را جلو انداخت و به كشتن داد. عدى گفت: من درباره على انصاف ندادم. اگر من انصاف مىدادم، نبايد الان على زير خاك باشد و من زنده باشم. معاويه كه ديد تيرش به سنگ خورده است، گفت: اى عدى! دلم مىخواهد حقيقت را برايم درباره على بگويى. عدى، على عليه السلام را بسيار مفصل توصيف كرد.

خود او مىگويد: آخر كار كه شد، يك وقت ديدم اشكهاى نجس معاويه به روى ريشش جارى شده است. بسيار اشك ريخت. بعد با آستين خود اشكهايش را پاك كرد و گفت: هيهات! زمان و روزگار عقيم است كه مثل على مردى را بياورد.

ببينيد حقيقت چگونه جلوه دارد! اين از عبادت على، اما آيا على فقط اهل محراب بود و در غير محراب جاى ديگرى پيدايش نمى شود؟

باز على را مىبينيم كه از هر نظر اجتماعى ترين فرد است، آگاه ترين فرد به اوضاع و احوال مستمندها، بيچاره ها، مساكين و شاكيهاست. در حالى كه خليفه بود، روزها دره خودش يعنى شلاقش را روى دوشش مىانداخت و شخصا در ميان مردم گردش مىكرد و به كارهاى آنها رسيدگى مىنمود. به تجار كه مىرسيد فرياد مىكرد: الفقه ثم المتجر (91) اول برويد و مسائل تجارت ياد بگيريد، احكام شرعى اش را ياد بگيريد، بعد بياييد تجارت كنيد؛ معامله حرام نكنيد، معامله ربوى نكنيد. اگر كسى مىخواست دير به دنبال كسبش برود، على مىگفت زود پاشو برو:اغدوا الى عزكم. (92) اين مرد عابد اينچنين بود. اول بار من اين حديث را از مرحوم آيت الله العظمى بروجردى شنيدم. يك وقت مرد فقيرى، متكدى اى آمده بود به ايشان چسپيده بود و چيزى مىخواست. ايشان به قيافه اش نگاه كرد، ديد مردى است كه مىتواند كار و كسبى بكند، گدايى برايش حرفه شده است. نصيحتش كرد. از جمله همين جمله على عليه السلام را فرمود، گفت اميرالمومنين به مردم فرياد مىكرد:اغدوا الى عزكم صبح روز به دنبال عزت و شرف خودتان برويد يعنى برويد دنبال كارتان، كسبتان، روزى تان، انسان وقتى كه از خود درآمد داشته باشد و زندگى اش را خود اداره كند، عزيز است. كار و كسب عزت است، شرافت است.

اين را مىگويند نمونه يك مسلمان واقعى. در عبادت اول عابد است. در مسند قضا كه مىنشيند، يك قاضى عادل است كه يك سر مو از عدالت منحرف نمى شود. ميدان جنگ مىرود، يك سرباز و يك فرمانده شجاع است؛ يك فرمانده شجاع است؛ يك فرمانده درجه اول كه خودش فرمود: من از اول جوانى جنگيده ام و در جنگ تجربه دارم. روى كرسى خطابه مىنشيند، اول خطيب است. روى كرسى تدريس مىنشيند اول معلم و مدرس است، و در هر فضيلتى همين طور است. اين، نمونه كامل اسلام است.

اسلام هرگزنومن ببعض و نكفر ببعض را نمى پذيرد كه بگوييم اين گوشه اسلام را قبول نداريم ولى آن گوشه اش را قبول نداريم. انحرافات در دنياى اسلام از همين جا پيدا شده و مىشود كه ما يك گوشه را بگيريم و بچسپيم ولى گوشه هاى ديگر را رها كنيم. به اين ترتيب قهرا همه را خراب و فاسد مىكنيم. همين طورى كه از روش بسيار از زاهد مسلكان ما در گذشته غلط بود، روش كسانى كه تمام اسلام را در كتاب مفتاح مثلا جستجو مىكردند، در بياض (93) و دعا جستجو مىكردند غلط بود، روش كسانى هم كه به طور كلى از دعا و عبادت و نافله و فريضه استعفا داده و فقط مىخواهند در مسائل اجتماعى اسلام بينديشند غلط است.

/ 134