بردگى مال و ثروت - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بردگى مال و ثروت

از اين يك درجه بالاتر بياييد. يك نوع ديگر بردگى و آزادى هست كه مربوط به مال و ثروت است تمام علماى اخلاق، بشر را از اينكه برده مال و بنده ثروت باشد بر حذر داشته اند، تحت همين عنوان كه اى انسان! بنده و برده مال دنيا نباش، باز جمله اى دارد على عليه السلام مىفرمايد: الدنيا دار ممر لا دار مقر دنيا براى بشر گذشتنگاه است نه قرارگاه. بعد مىفرمايد: و الناس فيها رجلان مردم در دنيا دو صنف مىشوند: رجل باع نفسه فيها فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها (18) مردم كه در اين بازار دنيا، در اين گذشتنگاه دنيا مىآيند دو دسته اند. بعضى مىآيند خودشان را مىفروشند، برده مىكنند و مىروند. بعضى ديگر مىآيند خودشان را مىخرند، آزاد مىكنند و مىروند.

بشر باز اين را هم احساس مىكند كه نسبت به مال و ثروت دنيا دو حال مىتواند داشته باشد: مىتواند بنده و اسير و در قيد مال باشد و مىتواند آزاد باشد، گفت:




  • بند بگسل، باش آزاد اى پسر
    چند باشى بند سيم و بند زر



  • چند باشى بند سيم و بند زر
    چند باشى بند سيم و بند زر



بشر مىگويد من همان طور كه نبايد بنده و برده امثال خودم باشد (نه تنم بنده و برده امثال خودم باشد و نه روحم)، نبايد روحم بنده و اسير مال دنيا باشد در همين جاست كه انسان به يك نكته عاليترى بر مىخورد، مىگويد اصلا بندگى مال دنيا يعنى چه مگر مال دنيا قدرت دارد كه انسان را بنده خودش بكند؟! مال دنيا يعنى ثروت. ثروت يعنى چه يعنى طلا، نقره، خانه، ملك، زمين و اين جور چيزها. مگر اينها قدرت دارند كه برده گيرى كنند؟! من انسانم، زنده ام، آن جماد است، مرده است. مگر جماد و مرده قدرت دارد كه يك زنده را برده خودش بكند؟! نه. پس حقيقت مطلب چيست

حقيقت مطلب اين است كه آنجا هم كه انسان فكر مىكند بنده و برده دنياست، بنده مال و ثروت است، واقعا بنده مال و ثروت نيست. بنده خصايص روحى خودش است، بنده حيوانيت خودش است، بنده حرص است يعنى خودش خودش را برده گرفته است و الا پول كه نمى تواند انسان را بنده بكند، زمين كه قدرت ندارد انسان را برده بكند، گوسفند كه پول نمى تواند انسان را بنده بكند، زمين كه قدرت ندارد انسان را برده بكند، گوسفند كه قدرت ندارد انسان را برده بكند ماشين كه قدرت ندارد، جماد است اصلا جماد نمى تواند در وجود انسان تصرف بكند وقتى انسان خوب مساله را مىشكافد مىبيند اين خودش است كه خودش را برده كرده است مىبيند يك قوه اى است در خودش به نام حرص، قوه اى است به نام طمع، قوه اى است به نام شهوت، قوه اى است به نام خشم، اين شهوت است كه او را برده كرده است، اين حشم است كه او را برده كرده است، اين حرص است كه او را برده كرده است، اين طمع است كه او را برده كرده است، اين هواى نفس است كه او را برده كرده است. افرايت من اتخذ الهه هواه (19) قرآن مىگويد: آيا ديدى آن كسى را كه هواى نفس خودش را خداى خودش قرار داده است. بنده هواى نفس شده است

اينجا بشر به حقيقت مطلب پى مىبرد، مىبيند مال و ثروت دنيا در حد ذات خودش مذمتى ندارد، اگر گفته اند از مال دنيا بترس كه تو را برده نگيرد و بنده خودش نكند، مال و ثروت نمى تواند مرا بنده بكند، اين خود من هستم كه خودم را بنده و برده مىكنم. مىگويد پس خودم را از قيد صفات نفسانى پليد آزاد مىكنم، آن وقت مىبينم كه مال دنيا در خدمت است نه من در خدمت مال دنيا. آن وقت مقام وجودى خودش را مىفهمد، اين معنا را مىفهمد كه قرآن مىگويد: هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا (20) اوست خدايى كه آنچه در اين زمين است براى شما آفريد، مىبيند پس مال و ثروت بنده و برده من است، او در خدمت من است نه من در خدمت او، پس ديگرى بخل يعنى چه افزون طلبى به خاطر افزون طلبى يعنى چه

بله، انسان خودش اسير خودش مىشود، خودش برده و بنده خودش مىشود انسان دو مقام دارد، دو درجه دارد: درجه دانى، درجه حيوانى، و درجه عالى، درجه انسانى، پيغمبران آمده اند كه آزادى معنوى بشر را حفظ كنند يعنى چه يعنى نگذارند شرافت انسان، انسانيت انسان، عقل و وجدان انسان، اسير شهوت انسان بشود. اسير خشم انسان بشود، اسير منفعت طلبى انسان بشود اين معنى آزادى معنوى است هر وقت شما ديديد بر خشم خودتان مسلط هستيد نه خشم شما بر شما مسلط است، شما آزاديد هر وقت ديديد شما بر شهوت خودتان مسلط هستيد نه خشم شما بر شما مسلط است، شما آزاديد هر وقت ديديد شما بر شهوت خودتان مسلط هستيد نه شهوت بر شما بر شما، هر وقت شما ديديد يك در آمد غير مشروع در مقابل شما قرار گرفت و اين نفس شما اشتياق دارد مىگويد اين درآمد را بگير، اما ايمان و وجدان و عقل شما حكم مىكند كه اين نامشروع است، نگير و بر اين ميل نفسانى خودتان غالب شديد، بدانيد شما از نظر معنوى واقعا انسان آزادى هستيد، اگر شما ديديد يك زن نامحرم دارد مىرود و حس شهوت شما. شما را تحريك مىكند به چشم چرانى و تعقيب كردن، ولى يك وجدانى بر وجود شما حاكم است كه شما را منع مىكند و تا فرمان مىدهد فرمانش را اطاعت مىكنيد بدانيد شما آزادمرد هستيد اما اگر ديديد تا چشم يك چيزى را مىخواهد مىدويد دنبالش، شكم يك چيزى را مىخواهد مىدويد دنبالش، شما اسيريد، برده و بنده هستيد.

/ 134