درجات بالاتر
بالاتر از اين هم درجه اى هست بله، يك انسان مستجاب الدعوه - لااقل درباره خودتان - مىشويد. حتى مىتوانيد روى بدن خودتان اثر بگذاريد. اعجاز نكنيد، كرامت كنيد. در نتيجه عبوديت (جوهره كنهها الربوبيه نتيجه اش تسلط است) آيا بالاتر از اين هم هستبله، اما بالاتر، برا فهم ما و فكرهاى ما خيلى زياد است، خيلى از اشخاص نمى توانند باور كنند كه انسانى در اثر عبوديت و بندگى خدا و تذلل، در اثر اين كه صراط عبوديت را طى كرده است، برسد به جايى كه در جهان هم بتواند تصرف كند، يعنى بتواند يك بيمارى را از راه روحى معالجه كند، يك كور مادرزاد را شفا بدهد، يك پيس را شفا بدهد (آن طور كه قرآن درباره عيسى بن مريم نقل مىكند) البته به اذن الله، خدا به آنها چنين قدرتى داده است. اذن خدا همان قدرتى است كه خدا افاضه مىكند: و تبرى الاكمه و الابرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى (67) يا در آيه ديگر: و احى الموتى باذن الله (68). اين يك درجه بالاتر است كه اكنون نمى خواهم درباره آن صحبت كنم. در جلسه بعد ان شاء الله درباره معناى قرب براى شما مطالبى عرض مىكنم اينكه ما در عبادت مىگوييم: قبه الى الله يعنى چه تقرب به خداوند يعنى چه اين معنا را ان شاء الله براى شما توضيح خواهم داد.على از آن عبدها و بنده هايى است كه به اين خداوندگارى نائل شده است، اما اشتباه خودبينى خيال نكنيد اين عبوديت كه نتيجه اش خداوندگارى و تسلط است، نتيجه اش خودبينى هم هست، ابدا، خودبينى با عبوديت سازگار نيست، نتيجه اش غرور و منيت است، ابدا، آن بنده اى كه بندگى كند براى ربوبيت كارش به جايى نمى رسد. عبوديت جز تذلل و خاكسارى چيز ديگرى نيست. على عليه السلام در مناجاتهاى خودش عرض مىكند: خدايا! كنى لى فخرا ان اكون لك عبدا و كفى لى عزا ان تكون لى ربا.خدايا! اين افتخار براى من بس كه بنده تو باشم و اين عزت و شرافت براى من بس كه تو رب و خداوندگار و پروردگار من باشى. ما براى على عليه السلام خيلى مقامات قائل هستيم و بايد هم قائل باشيم. اصلا مساله ولايت كه مىگويند، بدون ولايت تكوينى - در اين حدودى كه شايد يك جلسه برايتان عرض بكنم - اساسا ولايت نيست، اشتباه كرده اند، نفهميده اند، سواد ندارند كسانى كه منكر ولايت تكوينى شده اند و حتى ولايت تكوينى را نمى فهمند كه چيست، يك چيز ديگر را پيش خودشان جاهلانه فرض و تصور كرده اند و همانها را هم مرتب به مردم گفته اند در كتابهايشان هم نوشته اند چون شعورشان به اين مسائل نمى رسد. آنها اساسا انسان و خدا را نمى شناسند. در اين جور مسائل اظهار نظر كردن، فرع بر دو مساله است: اول شناختن خدا، دوم شناختن انسان و استعدادهاى درونى انسان و معنى تقرب انسان به خدا و معنى عبوديت و معنى عبادت. على كه اينچنين محبوب است به خاطر عبوديت است. چه خوب مىگويد ابو سعيد ابى الخير (يا خواجه انصارى):
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
ديوانه كنى (69) هر دو جهانش بخشى (70)
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
و ندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند