روح عبادت، ياد خدا - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روح عبادت، ياد خدا

روح عبادت ياد پروردگار است. روح عبادت اين است كه انسان وقتى كه عبادت مىكند، نمازى مىخواند، دعايى مىكند و هر عملى كه انجام مىدهد، دلش به ياد خداى خودش زنده باشد: و اقم الصلوة لذكرى (59). قرآن مىگويد نماز را بپا بدار، براى چه براى اينكه به ياد من باشى. و در جاى ديگر قرآن كريم مىفرمايد: ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر. (60) در اين آيه خاصيت نماز ذكر مىشود. البته نماز حقيقى، نماز واقعى، نمازى كه با شرايط و آداب صحيح صورت گرفته باشد. مىفرمايد اگر واقعا انسان نماز خوان باشد و نماز درست بخواند خود نماز جلو انسان را از كار زشت و منكرات مىگيرد محال است كه انسان نماز درست و مقبول بخواند و دروغگو باشد. محال است كه انسان نماز صحيح و درست بخواند و دلش به طرف غيبت كردن برود. محال است كه انسان نماز صحيح و درست باشد و شرافتش به او اجازه بدهد كه به دنبال شراب برود، دنبال فحشاء برود، دنبال هر كار زشت ديگرى برود. اين، خاصيت نماز است كه انسان را به سوى عالم نورانيت مىكشاند.

روايتى است از امام صادق عليه السلام كه در كتاب معروف مصباح الشريعه نقل شده است. ما كتابى داريم به نام مصباح الشريعه كه بسيارى از علماى بزرگ اين كتاب را معتبر مىدانند گو اينكه بعضى از علما مثل مرحوم مجلسى چندان اين كتاب را معتبر نمى دانند به اعتبار اينكه مضامين آن يك سلسله مضامين عرفانى است. ولى كتاب معروفى است مثل حاجى نورى، سيد بن طاووس و ديگران از اين كتاب نقل مىكنند. در اين كتاب احاديث زيادى هست مردى است به نام فضيل بن عياض، معاصر با امام صادق عليه السلام او از معاريف است يكى از مردانى است كه دورانى از عمر خويش را به گناه و فسق و فجور و دزدى و سرقت و اين حرفها به سر برده است، بعد يك انقلاب روحى عجيبى پيدا مىكند و تتمه عمر خودش را (نيمى از عمر خودش را) در تقوا و زهد و عبادت و در معرفت و حقيقت خواهى به سر مىبرد. داستان معروف دارد او يك دزد معروفى بود سرگردنه گير و خودش داستان خودش را اين طور نقل مىكند، مىگويد: شبى خانه اى را در نظر گرفته بودم كه آن شب آن خانه را بزنم. ديوار بلندى داشت از نيمه شب گذشته بود از ديوار بالا رفتم به آن بالاى ديوار كه رسيدم و مىخواستم پايين بيايم. در يكى از خانه هاى همسايه (يا در بالاخانه) مرد عابد و زاهد و باتقوايى، از آن مردمى كه شبهاى خودشان را زنده نگه مىدارند. اتفاقا مشغول خواندن قرآن بود، با يك آهنگ خوش و لحن بسيار زيبايى.(61) از قضا تا رسيد بالاى ديوار مرد قارى قرآن و عابد به اين آيه رسيده بود: الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله و ما نزل من الحق (62) عرب بود، معنا را مىدانست. معنى آيه اين است: آيا نرسيده است آن وقتى كه دل مردم با ايمان، دل مردمى كه ادعاى ايمان مىكنند نرم بشود براى پذيرش ياد خدا؟ قساوت قلب تا كى غفلت و بى خبرى تا كى خوابيدن تا كى حرام خوارى تا كى دروغگويى و غيبت كردن تا كى شرابخوارى و قماربازى تا كى معصيت تا كى اين صداى خداست، مخاطبش هم ما مردم هستيم، خدا دارد به ما مىگويد: اى بنده من، اى مسلمان! آن وقتى كه اين دل تو مىخواهد نرم بشود براى ياد خدا، خاضع و خاشع بشود براى ياد خدا، كى مىخواهد برسد؟ آنچنان اين مرد عابد اين آيه را خواند كه فضيل را مخاطب ساخته است، مىگويد: فضيل! دزدى و غارتگرى و چپاول تا كى تا آيه را شنيد، تكانى خورد. يك وقت گفت خدايا همين الان وقتش است، و همان جا از ديوار پايين آمد، توبه اى كرد توبه نصوح، توبه اى كه اين مرد را در رديف عباد درجه اول قرار داد. كارش به جايى رسيد كه تمام مردم در مقابل او خاضع بودند.

او مردى نبود كه به دربار هارون الرشيد برود. هارون الرشيد خيلى آرزو داشت فضيل بن عياض را ببيند ولى گفتند فضيل كه هرگز به دربار هارون نمى آيد. هارون گفت: فضيل اگر نمى آيد ما مىرويم، يك وقت رفت به سراغ فضيل. هارون است، خليفه مقتدرى است كه در دنيا كم پادشاهى آمده است كه سعه ملكش به اندازه او باشد. يكى از مقتدرترين سلاطين دنياست. مردى است فاسق و فاجر مردى است كه شبها را تا صبح به شرابخواى و به زدن و رقصيدن و اين حرفها به سر برده است. آمد در حضور فضيل، همين فضيل با چند جمله صحبت كردن (او را منقلب كرد) تمام كسانى كه آنجا بودند گفتند ديديم هارون در حضور فضيل كوچك و كوچك شد و اشكهاى او مثل باران جارى شد. نصيحت و موعظه اش مىكرد، گناهانش را يك يك براى او شمرد. يك چنين مردى است فضيل بن عياض، او با اين حالتى كه در اين دوره پيدا كرد كه به اين درجه از تقوا و معرفت رسيد معاصر امام جعفر صادق عليه السلام است و زمان هارون يعنى زمانى موسى به جعفر عليه السلام را هم درك كرده است.

كتاب مصباح الشريعه كتابى است كه اين مرد مدعى است كه من رفتم خدمت امام صادق و مسائلى از امام سوال كردم و امام اين جوابها را به من داد. بديهى است مردى اين چنين عارف و با معرفت و با تقوا و زاهد وقتى برود نزد امام صادق، خيلى فرق مىكند با فلان ساربان كه مثلا مساله اى از شكيات مىخواهد بپرسد و مىرود نزد امام صادق قهرا سؤالات او در يك سطح بالاتر است و جوابهاى امام هم از جوابهايى كه به ديگران مىدهد در يك سطح بالاتر است. طبعا كتاب در يك سطح بالاترى قرار مىگيرد. مثلا امام صادق در اين كتاب اسرار وضو را بيان مىكند، اسرار نماز را بيان مىكند.

/ 134