مهلت توبه
انسان تا در اين دنيا هست و رشته حياتش باقى است و تا وقتى كه مرگ مستقيما به او روى نياورده است، مهلت براى توبه كردن دارد. تنها در وقتى كه انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هيچ اميدى به نجات ندارد، توبه مورد قبول واقع نمى شود. آن ساعات و لحظات آخر كه در تعبيرات حديثى ساعت معاينه ناميده شده است. (يعنى لحظه اى كه انسان مرگ را و جهان ديگر را معاينه مىكند، به چشم مىبيند، در عين اينكه هنوز زنده است، دنياى ديگر را در مقابل خود حاضر مىبيند) قبل از آن لحظه، توبه انسان قبول است ولى در آن لحظه توبه مقبول نيست. همچنان كه در عالم آخرت هم توبه معنى ندارد به انسان در آنجا حال توبه پيدا مىكند و نه فرضا اگر بخواهد توبه كند - كه قطعا توبه واقعى نخواهد بود و فقط يك عمل ظاهرى است - توبه او پذيرفته است. اما چرا در اين مورد اين طور است چون جواب دادن به اين سوال مكمل عرايض ديشب من است، از اين جهت اين بحث را امشب مطرح كردم.اما اينكه چرا توبه در لحظه معاينه قبول نيست قرآن تصريح مىكند كه: فلما راوا باسنا قالوا امنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين. (37) يعنى همينكه انتقام ما را ديدند مىخواهند توبه كنند و توبه شان را نمى پذيريم. در ساعتى كه آن انتقام ما رسيد، اظهار ايمان كردن و اظهار توبه كردن فايده ندارد، چرا؟ براى اينكه توبه تنها پشيمانى و بازگشت نيست، يعنى اگر انسان تحت هر عاملى فقط از راه كج خود بازگردد، اين توبه شمرده نمى شود. توبه آن وقت است كه يك انقلاب درونى در وجود انسان پيدا مىشود، يعنى نيروهاى شهوانى و غضبى و شيطانى انسان عليه تبهكاريهاى او قيام كنند و زمام مملكت وجود انسان را در دست بگيرند. اين معناى توبه است توبه يعنى انقلاب درونى انسان.انسان وقتى به مرحله اى مىرسد كه احساس مىكند در چنگال مرگ گرفتار است و عذاب الهى را مىبيند، بديهى است كه در آنجا اظهار ايمان مىكند. اما اين اظهار ايمان، انقلاب مقدس درونى نيست. قرآن در مورد فرعون مىگويد: حتى اذا ادركه الغرق قال امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنوا اسرائيل (38) فرعون تا در دنياست و باد دنيا به تنش مىخورد، فرعونى مىكند، با هيچ استدلالى قانع نمى شود، هيچ نصيحت و موعظه اى را نمى پذيرد، بين سحره و موسى معارضه درست مىكند. خود سحره ايمان مىآورند و او بيشتر طغيان مىكند درصدد كشتن موسى و قومش بر مىآيد، آنها را تعقيب مىكند. هنگامى كه در دريا غرق مىشود، آب او را قرار مىگيرد و خود را در لحظات آخر عمر مىبيند و يقين مىكند كه ديگر راه نجات ندارد مىگويد: امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنوا اسرائيل نه، من ديگر به خداى موسى ايمان آوردم. اينجا ديگر قبول نمى شود. خدا چرا قبول نمى كند؟ مگر خدا بخل مىورزد؟ نه، توبه باشد قبول مىكند اين توبه نيست. توبه يعنى انقلاب مقدس درونى. اين، انقلاب مقدس درونى نيست. آدمى كه در قعر دريا آب تمام اطرافش را گرفته و به هر طرف كه نگاه مىكند آب مىبيند و در اين حال اظهار توبه مىكند وجدانش منقلب نشده است، فطرتش زنده نشده است، خودش عليه خودش قيام نكرده است، بلكه حالا كه خودش را مضطر و بيچاره مىبيند، از روى اضطرار اظهار تسليم مىكند. لهذا به او مىگويند: الان و قد عصيت قبل (39) چرا يك ساعت پيش كه آزاد بودى اين حرف را نزدى اگر يك ساعت پيش در حالى كه آزاد بودى اين حرف را مىگفتى، معلوم بود كه در درون تو انقلاب مقدس پيدا شده، اما حالا كه اين حرف را مىزنى اين، انقلاب مقدس نيست. اضطرار و بيچارگى است. كدام جانى از جانيهاى دنياست كه در آن لحظه اى كه گرفتار عدالت مىشود اظهار پشيمانى نكند؟ ولى اين پشيمانى نيست، اصلاح نيست، علامت به صلاح آمدن نيست. اگر جانى قبل از گرفتار شدن، خودش از درون منقلب شد و در حالى كه امكان جنايت برايش بود دست از جنايت برداشت، اين اسمش توبه و بازگشت واقعى است. پس علت اينكه در لحظات آخر، در حال معاينه آن دنيا توبه انسان مقبول نيست، اين است كه توبه نيست نه اينكه توبه هست و مقبول نيست، اصلا توبه نيست.اما اينكه چرا توبه انسان در دنياى ديگر قبول نيست جواب اين سوال اولا از همان جواب اول روشن شد، چون در آن دنيا هم انسان همه چيز را معاينه كرده و مىبيند در آنجا هم وقتى كه ادعاى توبه مىكند و مىگويد خدايا پشيمانم، آن اظهار پشيمانى انقلاب مقدس درونى نيست، انقلاب آزاد نيست. ثانيا انسان همينكه از اين دنيا رفت، مىدانيد در حكم چيست در حكم ميوه اى است كه روى يك درخت بوده و پس از آنكه رسيده است يا به صورت كال و نيم رس (به هر شكلى)، از درخت جدا شده و افتاده است ميوه تا روى درخت است تابع نظام درخت است، اگر رشد مىكند از طريق درخت رشد مىكند، اگر آب به آن مىرسد از طريق ريشه هاى درخت است، اگر ماده غذايى به آن مىرسد از طريق درخت مىرسد، اگر از هوا استفاده مىكند از طريق درخت استفاده مىكند، اگر طعمش شيرين مىشود به دليل فعل و انفعالى است كه در درخت صورت مىگيرد، اگر رنگش تغيير مىكند باز به وسيله درخت است، همينكه ميوه از درخت افتاد، تمام امكاناتى كه براى آن موجود بود از بين مىرود تا ساعتى قبل كه مثلا سيبى كه روى زمين افتاده است در روى درخت به صورت نيم رس و كال بود، اين امكان وجود داشت كه رسيده شود، يك مرحله جلو بيايد، رنگش تغيير كند، حجمش بيشتر شود، طعمش مطبوع تر شود، شيرين تر شود، معطرتر شود ولى همينكه از درخت افتاد، تمام امكانات از بين مىرود، يعنى آخرين فعليتش، آخرين حالتش در همان لحظه اى است كه از درخت مىافتد.انسان ميوه درخت طبيعت است، ميوه درخت دنياست. تمام امكاناتى كه براى ما انسانها موجود است، در طبيعت و در دنيا موجود است براى ما خوب شدن در دنيا امكان دارد وسائل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنيا موجود است. ما كه در اين دنيا هستيم. روى درخت طبيعت و دنيا هستيم ميوه اين درخت هستيم.
اين جهان همچون درخت است اى گرام
ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام
ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام
ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام