وابستگى آزادى اجتماعى به آزادى معنوى - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وابستگى آزادى اجتماعى به آزادى معنوى

آيا ممكن است بشر آزادى اجتماعى داشته باشد ولى آزادى معنوى نداشته باشد؟ يعنى بشر اسير شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولى در عين حال آزادى ديگران را محترم بشمارد؟

امروز عملا مىگويند: بله. عملا مىخواهند بشر برده حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد، اسير نفس اماره خودش باشد و در عين حال چنين بشرى كه اسيرى خودش است، آزادى اجتماعى را محترم بشمارد. اين يكى از نمونه هاى كوسه و ريش پهن است. يكى از تضادهاى اجتماع امروز بشر همين است. به قول منطقيين يك سبر و تقسيمى مىكنيم:

بشر دوران قديم آزادى را محترم نمى شمرد. آزادى را پايمال مىكرد. بسيار خوب، چرا پايمال مىكرد؟ آيا چون نادان بود آزادى ديگران را سلب مىكرد و همينكه بشر دانا شد ديگر كافى است كه آزادى ديگران را محترم بشمارد؟ مثلا در بيماريها روبرو مىشد، از داورى مخصوصى كه تعيين كرده بود هيچ نتيجه نمى گرفت ولى امروز كه دانا شده، كافى است كه آن طرز معالجه را دور بريزد و معالجه جديد را جاى آن بياورد. ما مىخواهيم ببينيم آيا بشر قديم كه آزادى ديگران را سلب مىكرد از اين جهت بود كه نمى توانست از روى نادانى آزادى را سلب مىكرد؟ خير، نادانى و دانش در او تاثيرى نداشت، از روى دانش سلب مىكرد، به خاطر اينكه سود خودش را تشخيص مىداد. آيا بشر قديم كه آزادى و حقوق ديگران را محترم نمى شمرد از اين جهت بود كه قوانينش اين طور وضع شده بود، كه تا قانون را عوض كرديم ديگر تمام بشود؟ مانند قوانين قرار دادى كه بشر مىگذارد؛ مثلا در آمريكا بگويند قانون بردگى ملغى، همينكه گفتند قانون بردگى ملغى، ديگر واقعا بردگى ملغى شد؟ يا شكل و فرمش عوض شد، محتوا همان محتواست آيا علت اينكه بشر قديم آزادى و حقوق را محترم نمى شمرد طرز تفكر فلسفى اش بود؟ هيچ كدام از اينها نبود، فقط يك چيز و آن منفعت طلبى بود.

بشر قديم به حكم طبيعت فردى خودش منفعت طلب بود، سود طلب بود، از هر وسيله اى مىخواست به نفع خودش استفاده كند. يكى از وسايل، افراد بشر بودند. همان طورى كه از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر مىخواست به نفع خودش استفاده كند، از انسان هم مىخواست استفاده كند. آن وقتى كه درختى را مىكاشت يا مىبريد، چيزى كه درباره اش فكر نمى كرد خود آن درخت بود، فقط درباره خودش فكر مىكرد. گوسفند را اگر چاق مىكرد و آن وقتى كه سرش را مىبريد چه منظورى داشت جز منافع خودش چيزى را در نظر نمى گرفت. همين طور افراد ديگر را اگر برده مىگرفت و بنده خودش مىكرد. اگر حقوقشان را سلب مىكرد، به خاطر منفعت طلبى خودش بود. پس آن علتى كه در دوران گذشته بشر را وادار مىكرد به سلب آزادى اجتماعى و پايمال كردن حقوق اجتماعى ديگران، حس منفعت طلبى او بوده است و بس. حس منفعت طلبى بشر امروز چطور؟ هست يا نيست بله هست، آن كه فرقى نكرده است. دهان بشر امروز براى بلعيدن، اگر بيشتر از دهان بشر ديروز باز نباشد كمتر باز نيست.

نه علم توانسته است جلوى آز را بگيرد نه تغيير قوانين. تنها كارى كه كرده است اين است كه شكل و فرم قضيه را عوض نموده است، محتوا همان محتواست؛ يك روپوش، يك زرورق روى آن مىگذارد. بشر قديم يك موجود صريح بود، هنوز به حد نفاق و دورويى نرسيده بود. فرعون مردم را استعباد مىكرد، رسما هم مىگفت: و قومهما لنا عابدون (8) موسى چه مىگويى اينها بندگان ما هستند، بردگان ما هستند. ديگر يك روپوش روى استثمار و استعباد خودش نمى گذاشت. اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادى، تمام سلب آزاديها، سلب حقوقها، بندگيها و بردگيها را دارد، چرا؟ چون آزادى معنوى ندارد، چون در ناحيه روح خودش آزاد نيست، چون تقوا ندارد.

على عليه السلام جمله اى دارد كه مانند همه جمله هاى ايشان با ارزش است؛ راجع به تقواست كه به نظر بعضيها ديگر خيلى كهنه شده است! مىفرمايد: ان تقوى الله مفتاح سداد و خيرة معاد و عتق من كل ملكة و نجاه من كل هلكة (9) تقواى الهى كليد هر راه راستى است. بدون تقوا انسان به راه راست نمى رود، راه خود را كج مىكند. بدون تقوا انسان اندوخته اى براى آخرت ندارد. بدون تقوا بشر آزادى ندارد: و عتق من كل ملكة تقواست كه بشر را از هر رقيتى آزاد مىكند.

/ 134