داستان آيه الله بروجردى و رفتن به مشهد - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان آيه الله بروجردى و رفتن به مشهد

داستانى الان يادم افتاد، دريغ است كه آن را نگويم، يكى دو باز ديگر هم يادم هست كه در سخنرانيها گفته ام؛ مربوط به مرحوم آيه الله بروجردى (اعلى الله مقامه) است. قبل از اينكه ايشان به قم بيايند، من از نزديك خدمت ايشان ارادت داشتم. بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسيده بودم. مردى بود در حقيقت با تقوا و به راستى موحد. نگوييد هو كس مرجع تقليد شد، البته موحد هست. توحيد هم مراتب دارد. بله، اگر به مقياس ما و شما حساب كنيم، مراجع تقليد درجات خيلى بالاتر از توحيد من و شما را دارند ولى وقتى كه من كى گويم موحد، يك؛ درجه خيلى عالى را مىگويم او كسى بود كه اساسا توحيد را در زندگى خودش لمس مىكرد، يك اتكا و اعتماد عجيبى به دستگيرهاى خدا داشت. سال اولى بود كه ايشان به قم آمده بودند، تصميم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اينكه نذر گونه اى داشته اند. در آن وقت كه بيمار شده بودند، آن بيمارى معروف كه احتياج به جراحى پيدا كرده بودند و ايشان را به بروجرد به تهران آوردند و عمل كردند و بعد به درخواست علماى قم به قم رفتند در دلشان نذر كرده بودند كه اگر خداوند به ايشان شفا عنايت بفرمايد بروند زيارت حضرت رضا عليه السلام بعد از شش ماه كه در قم ماندند و تابستان پيش آمد، تصميم گرفتند بروند به مشهد؛ يك روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان طرح مىكنند كه من مىخواهم به مشهد بروم. هر كس همراه من مىآيد اعلام كند، اصحابشان عرض مىكنند: بسيار خوب به شما عرض مىكنيم يكى از اصحاب خاصشان كه هم اينكه يكى از مراجع تقليد است براى من نقل كرد كه ما دور هم نشستيم، كنكاش كرديم، فكر كرديم كه مصلحت نيست آقا بروند مشهد چرا؟ چون آقا را ما مىشناختيم ولى در آن زمان هنوز مردم تهران ايشان را نمى شناختند، مردم خراسان نمى شناختند و به طور كلى مردم ايران نمى شناختند. بنابراين تجليلى كه شايسته مقام اين مرد بزرگ است نمى شود بگذاريد ايشان يكى دو سال ديگر بماند، براى نذرشان هم كسى صيغه نخوانده اند كه نذر شرعى باشد. در دلشان اين نيت را كرده اند، بعد كه معروف شدند و مردم ايران ايشان را شناختند با تجليلى كه شايسته شان هست بروند. تصميم گرفتيم كه اگر دوباره فرمودند، ايشان را منصرف كنيم بعد از چند روز باز در جلسه گفته اند: از آقايان كى همراه من يم آيند؟ هر كدام از دوستانشان حرفى زندند و بهانه اى تراشيدند. يكى گفت: اى آقا! شما تازه از بيمارى برخاسته ايد آنوقت فقط اتومبيل بود و هواپيما نبود ناراحت مىشويد، ممكن است بخيه ها باز شود، ديگرى چيز ديگرى گفت، ولى از زبان يكى از رفقا درز كرد كه چرا شما نبايد به مشهد برويد. جمله اى گفت كه آقا درك كرد اينها را مىگويند به مشهد نروند، به خاطر اين است كه مىگوييم هنوز مردم ايران شما را نمى شناسند و تجليلى كه شايسته شماست به عمل نمى آيد، آن آقا براى من نقل كرد: آقا تا اين جمله را شنيد تكانى خورد آن وقت ايشان هفتاد سالشان بود گفت: هفتاد سال از خدا عمر گرفتم و خداوند در اين مدت تفضلاتى بر من كرده است و هيچ يك از اين تفضلات تدبير نبوده است همه تقدير بوده است، فكر من هميشه اين بوده كه ببينم وظيفه ام در راه خدا چيست. هيچ وقت فكر نكرده ام كه من در راهى كه مىروم ترقى مىكنم يا تنزل، شخصيت پيدا مىكنم يا پيدا نمى كنم فكرم هميشه اين بوده كه وظيفه خودم را انجام بدهم. هر چه پيش آيد، تقدير الهى است زشت است در هفتاد سالگى خودم براى خودم تدبير كنم، وقتى كه خدايى دارم وقت كه عنايت حق را دارم وقتى كه خودم را به صورت يك بنده و يك فرد مىبينم خدا هم مرا فراموش نمى كند. خير مىروم. و ديدم كه اين مرد از روزى كه فوت كرد روز به روز خداوند بر عزت او افزود آيا آيت الله بروجردى نعوذ بالله با خدا قوم و خويشى داشت كه مورد تفضل و يا عنايت حق باشد؟ ابدا امدادهاى الهى به افراد به اجتماعات و به بشريت حسابى دارد.

پيغمبر اكرم در باره مهدى موعود فرمود: پبعث فى امتى على اختلاف من اللناس و زلازل يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض و يقسم المال صحاحا قالوا: و ما صحاحا يا رسول الله قال: يقسم بينهم بالسوية (166) خدا هرگز دنيا را بى صاحب نگذاشته است و بى صاحب نخواهد گذاشت، آن وقتى كه كار دنيا مىكشد به آنجا كه واقعا بشريت در خطر است، خدا بشريت را بوسيله يك بشر نجات مىدهد.

/ 134