امام سجاد مشغول عبادت بود. يكى از بچه هاى امام از پشت بام افتاد دستش شكست زنها ريختند داد و فرياد كردند كه دست بچه شكست، برويم شكسته بند بياوريم. رفتند شكسته بند آوردند دست بچه را بستند بچه گريه كرد، زنها ناله كردند. افراد ديگر داد و قال كردند، تمام شد. قضيه گذشت امام بعد از آنكه از عبادت فارغ شد آمد در حياط، چشمش افتاد به بچه اش، ديد دست او را بسته اند، چطور شده است گفتند بچه از بام افتاد دستش شكست و شكسته بند آورديم، دست او را بستيم در وقتى كه شما مشغول نماز و عبادت بوديد. امام قسم خورد كه اصلا من متوجه نشدم.ممكن است شما بگوييد او امام زين العابدين است، همه مردم كه امام زين العابدين نمى شوند بنده خودم در عمر خودم افرادى را ديده ام - البته نمى گويم در اين حد و درجه - كه براى من محسوس بود كه از اولى كه شروع به نماز مىكنند تا آخر نماز چنان غرق در ذكر خدا و ياد خدا مىشوند و چنان غرق در نماز مىشوند كه واقعا متوجه اطراف خودشان نيستند، و من ديده ام چنين كسانى را العبودية جوهرة كنهها الربوبية نتيجه عبوديت و بندگى و اولين اثرش اين تسلط است.ما دو مرحله از تسلط را در اين جلسه عرض كرديم. يك درجه از تسلط كه اقل درجه تسلط است و اگر اين براى انسان پيدا نشود بايد انسان يقين داشته باشد عبادتهايش مقبول درگاه الهى نيست، تسلط بر نفس است، همان چيزى است كه قرآن در باب نماز مىگويد ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر نماز جلو فحشا و منكر را مىگيرد. نماز چگونه جلوى فحشا و منكر را مىگيرد؟ نماز مگر پليس است كه وقتى شما مىخواهيد برويد دنبال يك كار زشت بيايد با باتومش جلو شما را بگيرد؟ نه، نماز عبوديت و بندگى است. نتيجه اين عبوديت و ربوبيت و تسلط است و اقل درجه تسلط، تسلط بر نفس است.