امام حسين عليه السلام، مهاجر و مجاهد - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام حسين عليه السلام، مهاجر و مجاهد

حسين بن على سلام الله عليه در منطق قرآن، هم مهاجر است و هم مجاهد. او خانه و شهر و ديار خود را رها كرده است و پشت سر گذاشته است همچنان كه موسى بن عمران مهاجر بود. موسى بن عمران هم شهر و ديارش را كه مصر بود پشت سر گذاشت تا به مدين رسيد، ولى او فقط مهاجر بود نه مجاهد. ابراهيم مهاجر بود: انى ذاهب الى ربى (125) شهر و ديار و وطن خودش (بابل) را رها كرد و رفت. حسين بن على امتيازى كه دارد اين است كه هم مهاجر است و هم مجاهد. مهاجرين صدر اسلام در ابتدا كه مهاجر بودند هنوز مجاهد نبودند و دستور جهاد براى آنها نرسيده بود. آنها فقط مهاجر بودند؛ بعدها كه دستور جهاد رسيد، اين مهاجرين تبديل به مجاهدين هم شدند. اما كسى كه از روز اول، هم مهاجر بود و هم مجاهد، وجود مقدس حسين بن على عليه السلام بود (فقد وقع اجره على الله). پيغمبر اكرم در عالم رويا به او فرموده بود: حسينم! مرتبه و درجه اى هست كه تو به آن مرحله و درجه نخواهى رسيد مگر از پلكان شهادت بالا بروى (مهاجرا الى الله و رسوله)

در حدود بيست و چهار روز عملا حسين بن على در حال مهاجرت بود؛ از آن روزى كه از مكه حركت كرد (روز هشتم ماه ذى الحجه) تا روزى كه به سرزمين كربلا رسيد و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزى كه از مكه حركت كرد و آن خطبه معروفى را نقل كرده اند خواند، هجرت و جهادش را توام با يكديگر ذكر كرد: خط الموت على ولد ادم مخط القادة على جيد الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف ايها الناس! مرگ براى فرزند آدم زينت قرار داده شده است، آنچنانكه يك گردنبند براى يك زن جوان زينت است. مرگ ترسى ندارد، مرگ بيمى ندارد. شهادت در راه ايمان، براى انسان تاج افتخار است. كه بر سر مىگذارد و براى مرد مانند آن گردنبندى است كه يك زن جوان به گردن خود مىآويزد؛ زينت است، زيور است. كانى باوصالى تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا ايها الناس! الان از همين جا گويا به چشم خودم مىبينم كه در آن سرزمين، چگونه آن گرگهاى بيابان ريخته اند و مىخواهند بند از بند من جدا كنند. رضى الله رضانا اهل البيت ما اهل بيت از خودمان رضايى نداريم، رضاى ما رضاى اوست. هر چه او بپسندد ما آن را مىپسنديم؛ او براى ما سلامت بپسندد سكوت مىپسنديم، تكلم بپسندد تكلم؛ سكون بپسندد تكلم، بپسندد سكون، تحرك بپسندد تحرك گفت:




  • قضايم اسير رضا مىپسندد
    چرا دست يازم چرا پاى كوبم
    مرا خواجه بى دست و پا مىپسندد



  • رضايم بدانچه قضا مىپسندد
    مرا خواجه بى دست و پا مىپسندد
    مرا خواجه بى دست و پا مىپسندد



در جمله آخر، هجرت خودش را اعلام مىكند: من كان فينا باذلا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فانى راحل مصبحا ان شاءالله (126) هر كسى كه كاملا آماده است كه خون قلبش را هديه كند (ما در اين راه يك هديه بيشتر نمى خواهيم)، هر كسى كه حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من كه هديه ام خون قلبم است، در اين راه چنين هديه اى براى خداى خودش بفرستد، چنين هديه اى در راه خداى خودش بدهد، چنين آمادگى دارد، آماده يك مهاجرت باشد، آماده يك كوچ و رحلت باشد كه من صبح زود كوچ خواهم كرد: فانى راحل مصبحا ان شاء الله.

عده زيادى همراه حسين بن على آمدند. در ابتدا شايد هنوز بودند افرادى كه خيال مىكردند ممكن است در سخنان حسين بن على اندكى مبالغه در كار باشد، شايد باز سلامتى در كار باشد. بين راه هم عده اى ملحق شدند، ولى حسين بن على نمى خواست عناصر ضعيفى همراهش باشند. در مواطن مختلف، سخنانى گفت كه اصحابش را تصفيه كرد. افرادى كه چنان شايستگى نداشتند جدا شدند. خارج شدند، غربال شدند، خالصها ماندند تمام عيارها باقى ماندند. افرادى باقى ماندند كه حسين بن على درباره آنها شهادت داد كه من از ياران خودم بهتر و باوفاتر سراغ ندارم؛ يعنى اصحاب من! اگر امر داير بشود ميان اصحاب بدر و شما، من شما را ترجيح مىدهم؛ اگر امر داير بشود ميان اصحاب صفين و شما، من شما را ترجيح مىدهم؛ شما تاج سر همه شهدا هستيد.

در شب عاشورا آن وقتى كه اباعبدالله هه آنها را مرخص مىكند. مىگويد من بيعتم را برداشتم. از ناحيه دشمن به آنها اطمينان مىدهد كه كسى به شما كارى ندارد. در عين حال مىگويند: آقا ما شهادت در راه تو را انتخاب كرده ايم؛ يك جان كه ارزشى ندارد، اى كاش هزار جان مىداشتيم و همه را در راه تو فدا مىكرديم. بداهم بذلك اخوه عباس بن على اول كسى كه چنين سخن را گفت، برادرش ابى الفضل العباس بود، چقدر قلب مقدس اباعبدالله شاد شد از اينكه اصحابى مىبيند با خودش هماهنگ، همفكر، هم عقيده و هم مقصد. آن وقت اباعبدالله مطالبى را براى آنها ذكر كرد، فرمود: حالا كه كار به اين مرحله رسيد، من وقايع فردا را اجمالا به شما مىگويم: حتى يك نفر از شما هم فردا زنده نخواهد ماند.

اباعبدالله در روز عاشورا افتخارى به اصحاب خودش داد، پاداشى به اصحاب خودش داد كه اين پاداش براى هميشه در تاريخ ثبت شد. رد آن لحظات آخر است. همه شهيد شده اند. ديگر مردى جز زين العابدين - كه بيمار و مريض است و در خيمه افتاده است. باقى نيست. حسين است و يك دنيا دشمن. وسط معركه تنها ايستاده است. نگاه مىكنيد، جز بدنهاى قلع و قم شده اين اصحاب كسى را نمى بيند. جمله هايى مىگويد كه معنايش اين است: من زنده اى در روى زمين جز اين بدنهاى قلع و قم شده نمى بينم. گفت:




  • مرده دلان اند بر روى زمين
    بهر چه با مرده شوم همنشين



  • بهر چه با مرده شوم همنشين
    بهر چه با مرده شوم همنشين



آنها كه در زير خاك هستند يا روى خاك افتاده اند، زنده اند. حسين بن على در حالى كه دارد استنصار مىكند و يارى مىخواهد، از تنها زنده هايى كه مىبيند كمك مىخواهد، آن زنده ها چه كسانى هستند؟ همين بندهاى قلع و قم شده. فرياد مىكشد: يا ابطال الصفا و يا فرسان لهيجاء اى شجاعان با صفا و اى مردان كارزار و اى شيران بيشه شجاعت! قوموا عن نومتكم ايها الكرام و امنعوا عن حرم الرسول العتاة اى بزرگزادگان! از اين خواب سنگين بپا خيزيد، حركت كنيد، مگر نمى دانيد اين دونهاى پست و كثيف قصد دارند به حرم پيغمبر حمله كنند؟ بخوابيد، بخوابيد، حق داريد، حق داريد! من مىدانم كه ميان بدنها و سرهاى مقدس شما جدايى افتاده است.

لا حول و لا قوة الا باالله و صلى الله على محمد و اله الطاهرين. باسمك العظيم الاعظم الا عز الاجل الاكرم يا الله...

خدايا! دلهاى ما را به نور ايمان منور بگردان. قلبهاى ما را به حقايق مقدس اسلام آشنا بفرما. ما را قدردان نعمت قرآن قرار بده. قدردان نعمت اسلام قرار بده، قدردان پيغمبر و آل او قرار بده. نيتها ما را خالص بفرما. اموات ما مشمول عنايت و رحمت خود بفرما.

و عجل فى فرج مولانا صاحب الزمان.

/ 134