يك نزديك شدن ديگر هم داريم كه فقط تعبير است و نزديك شدن حقيقى نيست، چطور؟ شما يك صاحب قدرت و مقام يا يك صاحب ثروتى را در نظر بگيريد كه يك قدرت فراوان و ثروت فراوانى در اختيار اوست. آنگاه بعضى از افراد را ما مىگوييم از نزديكان فلان مقام است، فلان شخص با فلان مقام نزديك است. از شما مىپرسند شما با فلان صاحب قدرت آيا نزديك هستيد يا نزديك نيستيد؟ مثلا مىگوييد نه، من نزديك نيستم اما فلان كس به او خيلى نزديك است، چطور؟ من با آن صاحب مقام و قدرت كارى دارم، مىخواهم بروم نزديك يك آدمى كه به او نزديك باشد، او مرا به وى معرفى كند مشكل من حل شود. اين نزديك شدن چه نوع نزديك شدنى است شما اگر مىگوييد اياز به سلطان محمود نزديك بود، مقصود از اين نزديك بودن چيست يا براى هر صاحب قدرتى يك چنين چيزى را پيدا مىكنيد، مثلا مىگوييد على عليه السلام به پيغمبر نزديك بود. آيا مقصود اين است كه هميشه فاصله مكانى ميان پيغمبر و على كم بود؟ يعنى اگر مىآمدند حساب مىكردند، هميشه افراد با يك فاصله اى از پيغمبر بودند و آن كه فاصله جسمش با فاصله جسم پيغمبر از هر فاصله ديگر كمتر بود على بود؟ وقتى مىگوييد فلان شخص با فلان مقام نزديك است، آيا مقصودتان اين است كه فاصله مكانى او كم است نه، مقصود اين نيست. اگر اين جور باشد پس پيشخدمت در اتاق آن صاحب مقام به او نزديك نيست و حال آنكه مقصود شما اين نيست، شما مىدانيد آن پيشخدمت به آن معنى كه شما مىگوييد به آن آدم نزديك است اساسا نزديك نيست.پس شما به چه معنا مىگوييد نزد او نزديك و مقرب است مقصودتان اين است: در دل او، در ذهن او اين آدم يك محبوبيت و احترامى دارد كه گفته او را به زمين نمى اندازد، خواهش او را رد نمى كند، خواسته او براى او مثل خواسته خودش است، اين قرب، قرب معنوى است ولى قرب معنوى هم كه مىگوييم، در واقع تعبير است، قرب مجازى است، يعنى خود اين با خود او، شخص اين با شخص او نزديك نيست بلكه فقط اين در ذهن و روح آن آدم يك محبوبيتى دارد، مورد عنايت و لطف اوست، به اين جهت ما مىگوييم نزديك است.حال معنى اينكه بنده اى به خدا نزديك مىشود؟ چيست مسلما نزديكى به معنى اول نيست، يعنى وقتى ما مىگوييم بنده در اثر عبادت به خدا نزديك مىشود، مقصود اين نيست كه يك بنده فاصله اش با خدا كم مىشود، به اين معنا كه قبلا ميان او و خدا فاصله اى وجود داشت، تدريجا نزديك و نزديك مىشود به گونه اى كه فاصله كم مىشود و آن مرحله اى كه در قرآن مىگويد: يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فلاماقيه كه اسم آن ملاقات پروردگار و لقاء رب است، (تحقق مىيابد) مثل دو جسم كه به يكديگر مىرسند مثلا شما به قم مىرسيد، آدم هم به خدا مىرسد. اين جور كه معنى ندارد و قطعا مقصود اين نيست، چرا؟ براى اينكه گذشته از دهها دليل عقلى كه در اينجا وجود دارد كه خدا با بندگان خودش فاصله ندارد و خدا مكان ندارد كه چنين فاصله اى فرض بشود، از نظر منطق قرآن و منطق اسلام هم، يعنى منطق نقلى، همانها كه به ما قرب و نزديكى به خدا را دستور داده اند، همانها كه زلفاى عندالله را به ما دستور داده اند، همانها كه به ما گفته اند به خدا نزديك بشويد، يكى از خدا است يكى به خدا نزديك است، همان منطق گفته است خدا به همه موجودات نزديك است، خدا از هيچ موجودى دور نيست: و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد (73) ما از رگ گردن انسان به انسان نزديكتريم. آيه ديگر: و و هو معكم اينما كنتم (74) هر جا كه شما باشيد خدا با شماست. خدا از هيچ موجودى دور نيست.پس به اين معنا فاصله را كم كردن معنى ندارد، بله، يك مطلب هست كه بعد عرض مىكنم. خدا به همه مردم متساويا نزديك است بلكه به همه اشياء متساويا نزديك است ولى اشيا متساويا به خدا نزديك نيستند. اشيا و احيانا از خدا دورند ولى خدا به همه اشياء نزديك است كه اين هم رمزى دارد، شايد بتوانم برايتان عرض كنم. به هر حال به آن معنا كه فاصله ميان دو شى باشد و ما بخواهيم در اثر عبادت فاصله اين دو شى را كم كنيم. نيست.پس آيا معنى دوم است يعنى قرب به خداوند نظير تقرب به مقامات اجتماعى است و به عبارت ديگر تقرب به خدا يك تعبير است كه ما به كار مىبريم يك مجاز است كه استعمال مىكنيم همين طور كه در محاورات اجتماعى خودمان چنين قرارداد كرديم، يك مطلبى كه واقعا نزديك بودن نيست، مورد عنايت بودن، مورد لطف بودن، مورد توجه بودن را قرب و تقرب ناميديم. بسيارى از افراد حتى و بسيارى از علما اين جور تصور مىكنند، مىگويند معنى تقرب به پروردگار همين است كه در نتيجه، تعبير و مجاز است اگر مىگوييم پيغمبر اكرم از همه مردم ديگر به خدا نزديكتر است يعنى از همه افراد ديگر بشر در نزد خدا را تشبيه كرده باشم. شما ممكن است چند فرزند داشته باشيد و در ميان اين چند فرزند يكى از فرزندانتان بيشتر مطابق ذوق و سليقه و ايده آل شما باشد، مىگوييد من ميان بچه هايم اين بچه ام از همه بچه هاى ديگرم به من نزديكتر است يعنى از همه آنها بيشتر مورد عنايت من است، و الا همه بچه ها متساويا به جسم شما نزديك هستند، همه در يك خانه كنار هم مىنشينيد، احيانا آن بچه اى كه شما او را كمتر دوست داريد كنارتان مىنشيند و آن بچه اى كه او را بيشتر دوست داريد با دو متر فاصله از شما مىنشيند مىگويند معناى مقرب شدن نزد پروردگار جز اين نيست كه ما بيشتر مورد عنايت پروردگار واقع بشويم و الا اينكه ما نزديك بشويم و به طرف خدا برويم معنى ندارد. همين طور كه معنى ندارد خدا به طرف ما بيايد و خدا به ما نزديك بشود، معنى هم ندارد ما واقعا به خدا نزديك بشويم، خدا كه به همه چيز نزديك است، ما به خدا نزديك بشويم يعنى چه