نمونه اى از افراط در عبادت - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمونه اى از افراط در عبادت

از همان وقتهايى كه تصوف هم در دنياى اسلام پيدا شد، ما مىبينيم افرادى پيدا شدند كه تمام نيروى خودشان را صرف عبادت و نماز كردند و ساير وظايف اسلامى را فراموش نمودند. مثلا در ميان اصحاب اميرالمومنين مردى را داريم به نام ربيع بن خثيم، همين خواجه ربيع معروف كه قبرى منسوب به او در مشهد است. حالا اين، قبر او هست يا نه، من يقين ندارم و اطلاعم در اين زمينه كافى نيست ولى در اينكه او را يكى از زهاد ثمانيه يعنى يكى از هشت زاهد معروف دنياى اسلام مىشمارند شكى نيست. ربيع بن خثيم اينقدر كارش به زهد و عبادت كشيده بود كه در دوران آخر عمرش (84) قبر خودش را كنده بود و گاهى مىرفت در قبر ولحدى كه خودش براى خودش كنده بود مىخوابيد و خود نصيحت و موعظه مىكرد، مىگفت: يادت نرود عاقبت بايد بيايى اينجا، تنها جمله اى كه غير از ذكر دعا از او شنيدند آن وقتى بود كه اطلاع پيدا كرد كه مردم حسين بن على فرزند عزيز پيغمبر را شهيد كرده اند: چند كلمه گفت در اظهار تاثر و تاسف از چنين حادثه اى: واى بر اين امت كه فرزند پيغمبر شان را شهيد كردند! مىگويند بعدها استغفار مىكرد كه چرا من اين چند كلمه را كه غير ذكر بود به زبان آوردم.

همين آدم در دوران اميرالمومنين على عليه السلام جزء سپاهيان ايشان بوده است. يكى روز آمد خدمت اميرالمومنين عرض كرد: يا اميرالمومنين! انا شككنا فى هذا قتال. انا راهم كه مىگويد معلوم مىشود كه او نماينده عده اى بوده است. يا اميرالمومنين! ما درباره اين جنگ شك و ترديد داريم، مىترسيم اين جنگ جنگ شرعى نباشد چرا؟ چون ما داريم با اهل قبله مىجنگيم، ما داريم با مردمى مىجنگيم كه آنها مثل ما شهادتين مىگويند، مثل ما نماز مىخوانند، مثل ما رو به قبله مىايستند. و از طرفى شيعه اميرالمومنين بود، نمى خواست كناره گيرى كند. گفت: اميرالمؤمنين! خواهش مىكنم به من كارى را واگذار كنيد كه در آن شك وجود نداشته باشد، من را به جايى و دنبال ماموريتى بفرست كه در آن شك نباشد. (85)

اميرالمومنين هم فرمود: بسيار خوب، اگر تو شك مىكنى من تو را به جاى ديگر مىفرستم. نمى دانم خودش تقاضا كرد يا ابتدائا حضرت او را به يكى از سرحدات فرستادند كه در آنجا هم باز سرباز بود. كار سربازى مىخواست انجام بدهد اما در سرحد كشور اسلامى كه اگر احيانا پاى جنگ و خونريزى به ميان آمد طرفش كفار يا بت پرستان باشند، غير مسلمانها باشند. اين نمونه اى بود از زهاد و عبادى كه در آن زمان بودند.

اين زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟ اين، ارزش ندارد كه آدم در ركاب مردى مانند على باشد اما در راهى كه على دارد راهنمايى مىكند و در آنجايى كه على فرمان جهاد مىدهد، شك كند كه آيا درست است يا نادرست، و عمل به احتياط كند، بنا را بر احتياط بگذارد. مثل اينكه مىگويند: چرا ما روزه شك دار بگيريم؟ مىبينيد كه در ميان مردم هم اين حرف خيلى زياد است: چرا ما روزه شك دار بگيريم، اين چه كارى است چرا جايى بجنگيم كه شك داريم؟ مىرويم جايى كه روزه اى كه مىگيريم روزه شك دار نباشد. اين چه ارزشى دارد؟ اسلام بصيرت مىخواهد؛ هم عمل مىخواهد؛ هم عمل مىخواهد و هم بصيرت. اين آدم (خواجه ربيع) بصيرت ندارد. در دوران ستمگرى مانند معاويه و ستمگرترى مانند يزيد بن معاويه زندگى مىكند (معاويه اى كه دين خدا را دارد زير و رو مىكند، يزيدى كه بزرگترين جنايتها را در تاريخ اسلام مرتكب مىشود و تمام زحمات پيغمبر دارد هدر مىرود)، آقا رفته يك گوشه اى انتخاب كرده، شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جز ذكر خدا كلمه ديگرى به زبانش نمى آيد، يك جمله اى هم كه به عنوان اظهار تاسف از شهادت حسين بن على عليه السلام مىگويد، بعد پشيمان مىشود كه اين حرف دنيا شد، چرا به جاى سبحان الله، الحمدلله نگفتم چرا به جاى آن يا حى يا قيوم نگفتم چرا الله اكبر نگفتم، لا حول ولا قوة الا باالله نگفتم اين با تعليمات اسلامى جور در نمى آيد. لا يرى الجاهل الا مفرطا او مفرطا (86) جاهل يا تند مىرود يا كند.

/ 134