شرايط پيدايش توبه - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرايط پيدايش توبه

اولا اين را بدانيد كه اگر در وجود انسان كارى بشود كه آن عناصر مقدس وجود انسان بكلى از كار بيفتد، يك زنجيرهاى بسيار نيرومندى به آنها بسته شده باشد كه نتوانند آزاد بشوند، ديگر انسان توفيق توبه پيدا نمى كند ولى همان طورى كه در يك كشور آن وقت انقلاب مىشود كه عده اى (ولو كم) عناصر پاك در ميان مردم آن كشور باقى مانده باشند، در وجود انسان هم اگر عناصر مقدس و پاكى فى الجمله باقى باشند، در وجود انسان هم اگر عناصر مقدس و پاكى فى الجمله باقى باشند. انسان توفيق توبه پيدا مىكند والا هرگز توفيق توبه پيدا نمى كند. حالا در شرايطى انسان بازگشت مىكند، پشيمان مىشود، و اگر خدا را بشناسد به سوى خدا توبه مىكند و اگر خدا را نشناسد حالت ديگرى پيدا مىكند. احيانا جنون و ديوانگى پيدا مىكند، وضع ديگرى پيش مىآيد؟

گفتيم توبه عكس العمل است. شما توپى را به دست مىگيريد و به زمين مىزنيد. توپ از زمين بلند مىشود. زدن شما يعنى حركت توپ از زمين كه با نيروى شما صورت مىگيرد، عمل شماست و بلند شدن توپ از زمين عكس العملى است كه در اثر خوردن توپ به زمين پيدا مىشود. پس آن عمل است و اين عكس العمل، آن فعل است و اين به اصطلاح اعراب امروز رد الفعل، آن كنش است و اين واكنش. توپ را كه شما به زمين مىزنيد چقدر بالا مىرود؟ از يك طرف بستگى دارد به مقدار نيرويى كه در آن فعل به كار مىرود يعنى شدت ضربه شما، و از طرف ديگر بستگى دارد به چگونگى سطح زمين، هر دو مقدار زمين سفت تر و صافتر باشد و صلابت بيشترى داشته باشد، عكس العمل بيشتر مىشود. پس ميزان عكس العمل از يك طرف بستگى دارد به شدت عمل شدت عمل شما و از طرف ديگر به صلابت و صافى آن سطحى كه توپ به آن برخورد مىكند.

عكس العمل نشان دادن روح انسان در مقابل معاصى نيز بستگى به دو چيز دارد: از يك طرف بستگى دارد به شدت عمل يعنى شدت معصيت، شدت ضربه اى كه مقامات دانى روح شما بر مقامات عالى روحتان وارد مىكند هر چه معصيت انسان كمتر و كوچكتر باشد، عكس العمل كمترى در روح ايجاد مىكند و هر چه معصيت بزرگتر باشد، عكس العمل بيشترى به وجود مىآورد. لهذا افرادى كه بسيار شقى و قسى القلب هستند. در عين اينكه شقى و قسى القلب اند اگر جنايتشان خيلى بزرگ و فاحش باشد، همانها را هم مىبينيد كه روحشان عكس العمل نشان مىدهد شما مىبينيد خلبان آمريكائى كه مىرود آن بمب را روى هيروشيما مىاندازد، بعد كه بر مىگردد و يك نگاهى به اثر عمل خودش مىكند، مىبيند يك شهر را به آتش كشيده است، پير و جوان، زن و مرد، كوچك و بزرگ دارند در يك جهنم سوزان مىسوزند. از همان جا وجدانش به جنبش مىآيد، حركت مىكند، ملامتش مىكند (در صورتى كه چنين كسانى را از ميان قسى القلب ها انتخاب مىكنند) بر مىگردد به كشور خودش، از او استقبال مىكنند، گل به گردنش مىاندازند، درجه اش را بالا مىبرند، حقوقش را زياد مىكنند، عكسش را در روزنامه ها مىاندازند، تشويقش مىكنند اما خيانت آنقدر عظيم بوده است، معصيت آنقدر بزرگ بوده است كه وجدان چنين قسى القلبى را هم بيدار مىكند، يعنى آنقدر ضربه بر روح شديد است كه در چنين زمينه روحى آدم قسى القلبى هم باز عكس العمل پيدا مىشود همين آدم در مجالس كه مىنشيند تبسم مىكند، نقل مىكند چنين كردم و چنان، اما وقتى كه خود خلوت مىكند، خودش با خودش است، در بستر مىخواهد بخوابد، يكمرتبه آن منظره در نظرش مجسم مىشود: اى واى، اين من بودم كه چنين جنايتى كردم! اى واى، چه جنايت بزرگى مرتكب شدم! در نتيجه، همين آدم ديوانه مىشود و كارش به تيمارستان مىكشد، چرا؟ چون جنايت خيلى بزرگ بوده است.

بسر بن ارطاه، يكى از سرداران معاويه، بسيار مرد قسى القلب و عجيبى است. يكى از سياستهايى كه معاويه براى مضطر و بيچاره كردن على عليه السلام انتخاب كرده بود اين بود كه يك مرد جانى نظير بسر يا سفيان غامدى را در راس يك سپاه مىفرستاد داخل مرزهاى على بن ابى طالب و مىگفت ديگر به بى گناه و با گناه نگاه نكنيد (نظير همين كارى كه امروز اسرائيل با كشورهاى اسلامى انجام مىدهد)، براى مستاصل كردن اينها برويد شبيخون بزنيد، به آتش بكشيد، با گناه و بى گناه را بكشيد، به صغير و كبير رحم نكنيد، مالشان را ببريد. اين كار را مىكردند يك مرتبه همين بسر بن ارطاة را فرستاد. او رفت. اين طرف رفت، آن طرف رفت، وارد يمن شد، جنايتهاى زيادى كرد، از جمله توانست بر بچه هاى عبدالله بن عباس بن عبداالمطلب پسر عموى اميرالمومنين كه والى يمن بود دست يابد. دو تا بچه صغير بى گناه را گير آورد، گردن آنها را زد. چون جنايت خيلى بزرگ بود كم كم وجدان همين آدم قسى القلب هم بيدار شد، بعد دچار عذاب وجدان شد، مىخوابيد، در خواب اين جنايت خودش را مىديد راه مىرفت، در جلوى چشمش اين دو طفل، اين دو كودك بى گناه مجسم بودند و ساير جنايتهايش، كم كم كارش به جنون كشيد و ديوانه شد. يك اسب چوبى سوار مىشد، يك شمشير چوبى هم به دست مىگرفت و در خيابانها مىدويد و شلاق مىزد. بچه ها هم دورش را مىگرفتند و هو هو مىكردند.

گفتيم عامل دوم عكس العمل نشان دادن روح انسان اين است كه سطحى كه ضربه بر آن وارد مىشود صاف باشد، صلابت و استحكام داشته باشد يعنى آن وجدان انسانى، آن فطرت انسانى، آن ايمان شخص مستحكم و قوى باشد. در اين صورت ولو ضربه كم باشد، عكس العمل نسبتا زياد است. و لهذا شما مىبينيد گناهان كوچك، صغائر گناهان و حتى اعمالى كه مكروه است و گناه شمرده نمى شود در وجود مردم با ايمان، مردمى كه روح محكمى دارند و آن فرشته معنوى، آن ايمانشان، آن وجدان معنويشان استحكام دارد، محكوم است و عكس العمل ايجاد مىكند، اعمالى كه من و شما روزى صد تايش را مرتكب مىشويم و هيچ احساس نمى كنيد كه يك عملى انجام داده ايم پاكان، يك عمل مكروه كه انجام مىدهند، روحشان مضطرب مىشود و مرتب پشت سر يكديگر توبه و استغفار مىكنند.

/ 134