تاثير كلمه الله اكبر - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاثير كلمه الله اكبر

مثلا شما كلمه الله اكبر را در نظر بگيرد. مگر انسان كيست كه در مقابل يك جريانهايى قرار بگيرد و مرعوب نشود؟ انسان ترس دارد. انسان در مقابل يك كوه عظيم كه قرار مىگيرد يا بالاى آن مىرود و پايين را نگاه مىكند، ترس او را مىگيرد. در مقابل دريا كه خودش را مىبيند، مىترسد. وقت يك صاحب قدرت و هيبتى را مىبيند، صاحب دبدبه و كبكبه اى را مىبيند يا به حضور او مىرود ممكن است خودش را ببازد، زبانش به لكنت بيفتد چرا؟ چون مرعوب عظمت او مىشود. اين براى بشر، طبيعى است. اما گوينده الله اكبر آن كسى كه الله اكبر را به خودش تلقين كرده است، هرگز عظمت هيچ كس و هيچ چيز او را مرعوب نمى كند، چرا؟ چون الله اكبر يعنى بزرگتر از هر چيز و بلكه بزرگتر از هر توصيف، ذات اقدس الهى است؛ يعنى من خدا را با عظمت مىشناسم. ديگر وقتى من خدا را به عظمت مىشناسم. ديگر وقتى من خدا را به عظمت مىشناسم، همه چيز در مقابل من حقير است. اين كلمه الله اكبر به انسان شخصيت مىدهد، روح انسان را بزرگ مىكند. على عليه السلام مىفرمايد: عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم (114) يعنى خدا به عظمت در روح اهل حق جلوه كرده است و لهذا غير خدا هر چه هست، در نظرشان كوچك است.

اينجا يك توضيحى برايتان عرض بكنم، كوچكى و بزرگى يك امر نسبى است. مثلا شما كه در فضاى اين حسينيه (115) قرار گرفته ايد، اگر قبل از آنكه به اينجا بياييد در يك تالار كوچكتر از اينجا مثلا ثلث اينجا مىبوديد، اين تالار به نظرتان خيلى بزرگ مىآمد. ولى اگر بر عكس، اول شما در تالارى باشيد كه سه برابر اينجا باشد، از آنجا كه به اينجا مىآييد، اين تالار به نظرتان خيلى كوچك مىآيد. هميشه انسان وقتى موجودى را در كنار موجود ديگر مىبيند، اگر آن موجود ديگر بزرگتر از آن باشد، آن را كوچك مىبيند و اگر كوچك تر از آن باشد، آن را بزرگ مىبيند. لهذا افرادى كه با عظمت پروردگارشان آشنا هستند و عظمت پروردگار را حس مىكنند، اصلا هر چيز ديگرى در نظرشان حقير و كوچك است، نمى تواند بزرگ باشد، سعدى در بوستان خيلى عالى مىگويد:




  • بر عارفان جز خدا هيچ نيست
    ره عقل جز پيچ در پيچ نيست



  • ره عقل جز پيچ در پيچ نيست
    ره عقل جز پيچ در پيچ نيست



مى گويد عارفان غير از خدا براى هيچ شيئيت قائل نيستند و مىگويند اصلا وجود ندارد. يكى از معانى وحدت وجود همين است كه عارف وقتى خدا را به عظمت مىشناسد، ديگر اصلا نمى تواند بگويد غير از او موجودى ديگر هست؛ مىگويد اگر وجود او است غير او هر چه هست عدم است. سعدى هم وحدت وجود را به همين معنى مىگويد، بعد مىگويد:




  • توان گفتن اين با حقايق شناس
    ولى خرده گيرند اهل قياس



  • ولى خرده گيرند اهل قياس
    ولى خرده گيرند اهل قياس



حقيقت شناسان مىفهمند كه من چه مىگويم اما افرادى كه به قول او اهل قياسند عيب مىگيرند كه وحدت وجود يعنى چه!




  • كه پس آسمان و زمين چيستند
    بنى آدم و ديو و دد كيستند



  • بنى آدم و ديو و دد كيستند
    بنى آدم و ديو و دد كيستند



اگر غير خدا چيزى نيست، پس زمين چيست آسمان چيست بنى آدم چيست ديو و دد چيست




  • پسنديده پرسيدى اى هوشمند
    كه خورشيد و دريا و كوه فلك
    همه هر چه هستند از آن كمترند
    كه با هستى اش نام هستى برند



  • جوابت بگويم درايت پسند
    پرى و آدميزاد و ديو و ملك
    كه با هستى اش نام هستى برند
    كه با هستى اش نام هستى برند



مى گويد: من نمى گويم آسمان و زمين و انسان و فرشته وجود ندارد كه وقتى مىگويم خدا هست و غير خدا نيست، تو بگويى من منكر اشياء ديگر شده ام، نه، وقتى او را به عظمت شناختم، غير او هر چه مىبينم كوچكتر از اين مىبينم كه بگويم هست.




  • كه جايى كه درياست من چيستم
    گر او هست حقا كه من نيستم



  • گر او هست حقا كه من نيستم
    گر او هست حقا كه من نيستم



وقتى شما مىگوييد الله اكبر، اگر از عمق روح و دل بگوييد، عظمت الهى در نظرتان تجسم پيدا مىكند، وقتى كه عظمت الهى در دل شما پيدا شد، محال است كسى به نظرتان بزرگ بيايد، محال است از كسى بترسيد، در مقابل كسى خضوع و خشوع كنيد. اين است كه بندگى خدا آزادى آور است. اگر انسان خدا را به عظمت بشناسد، بنده او مىشود و لازمه بندگى خدا آزادى از غير خداست. گفت:




  • نشوى بنده تا نگردى حر
    چند گويى كه بندگى چه بود
    بندگى جز شكندگى نبود



  • نتوان كرد ظرف پر را پر
    بندگى جز شكندگى نبود
    بندگى جز شكندگى نبود



بندگى خدا هميشه مساوى است با آزاد شدن از غير خدا؛ چون ادراك عظمت الهى هميشه ملازم است با ادراك حقارت غير خدا، و وقتى انسان غير خدا را هر چه بود حقير و كوچك ديد، محال است حقير را از آن جهت كه حقير است بندگى كند. حقير را انسان به غلط عظيم مىبيند كه بندگى مىكند.

اذكار ديگر نماز مثل سبحان الله، الحمد لله، سبحان ربى العظيم و بحمده، سبحان ربى الاعلى و بحمده و شهادت ها

هر كدام رمزى دارند.

شخصى از حضرت على عليه السلام سوال كرد: چرا ما دوبار سجده مىكنيم همين طور كه يك بار ركوع مىكنيم يك بار هم سجده كنيم. (البته مىدانيد كه سجده يك خضوع بالاتر و خشوع بيشترى از ركوع است؛ چون سجده اين است كه انسان آن عزيزترين عضوش را - عزيزترين عضو انسان سر است، آنجا كه مغز انسان قرار گرفته است و در سر هم عزيزترين نقطه پيشانى است - به علامت عبوديت روى پست ترين چيز يعنى خاك مىگذارد، جبين بر خاك مىسايد، اين طور در مقابل پروردگار اظهار كوچكى مىكند.) گفت: چرا ما در هر ركعت نماز دوبار سجده مىكنيم چه خصوصيتى در خال است

اميرالمؤمنين اين آيه را خواند: منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها تخرجكم تارة اخرى. (116) اول كه سر بر سجده مىگذارى و بر مىدارى يعنى منها خلقناكم. همه ما از خاك آفريده شده ايم، تمام اين پيكر ما ريشه اش خاك است، هر چه هستيم از خاك به وجود آمده ايم. دو مرتبه سرت را به خاك بگذار، يادت بيايد كه مىميرى و باز به خاك بر مىگردى، دوباره سرت را از خاك بردار و يادت بيفتد كه بار ديگر از همين خاك محشور و مبعوث خواهى شد.

/ 134