از اين مرحله كه ما بگذريم، يك مرحله بالاتر و عاليترى است و آن تسلط بر انديشه و قوه خيال است، يعنى الان ما و شما كه اينجا نشسته ايم، روزها حركت مىكنيم دنبال كار و كسب خودمان مىرويم، اين جور خيال مىكنيم كه انديشه ما در اختيار ماست و اين ما خودمان هستيم كه حاكم هستيم و نمى دانيم آن كه بر ما فرمان مىراند انديشه است (اينجا مقصودم از انديشه قوه خيال است) يعنى يك انديشه هاى پراكنده اى بر ما حاكم است. شما در يك جلسه بنشينيد، اگر توانستيد ذهن خودتان را يك ساعت روى يك موضوع بخصوص متمركز كنيد به طورى كه قوه خيال از چنگال شما فرار نكند، آن وقت معلوم مىشود كه شما بر انديشه خودتان مسلط هستيد.نماز براى حضور قلب است. اصلا حضور قلب يعنى چه اين مساله حضور قلب خيلى تعبير عجيبى است. حضور قلب يعنى دل حاضر باشد و غايب نباشد، يعنى تو وقتى نماز مىخوانى و رويت به طرف قبله است، حاضر غايب كن، ببين دلت در نماز حاضر است يا غايب شما در اول نماز دلتان را حاضر غائب مىكنيد و او حاضر مىشود. دلتان هم مىخواهد حاضر باشد تا مىگوييد الله اكبر، بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، يك وقت مىبينيد اين شاگرد كلاس فرار كرده، شما درس را از اول تا آخر داده ايد ولى خود شاگرد در كلاس نبوده است وقتى كه ما نماز مىخوانيم و مىگوييم الحمدلله رب العالمين داريم به دل خودمان نفهيم مىكنيم، به روح خودمان تلقين مىكنيم، اما وقتى السلام عليكم و رحمه الله و بركاته گفتيم مىبينيم اين جسم ما، يعنى زبان ما، اعضا و جوارح ما، مشغول درس دادن به دل ما بوده است و شاگرد كلاس، اين دل بوده است اما متاسفانه در اينجا وضع به گونه اى بوده كه ما درس را داده ايم، شاگرد اول كلاس گفته حاضر و فرار كرده است و ما درس را داده ايم و هدر درس داده ايم.به ما گفته اند حضور قلب، دل تو در نماز حاضر باشد و غايب نباشد. در اين زمينه هم باز مطالب زيادى است، روايتى هست از على بن موسى الرضا عليه السلام، حديثى هست از رسول اكرم صلّى الله عليه وآله، و از علما كسى كه بهتر از همه اين مطلب را بيان كرده شيخ الرئيس بوعلى سيناست. در باب عبادت عارف مىگويد: و العباد عند العارف رياضة ما لهممه و قواه المتخيله و المتوهمه ليجرها بالتعويد عن جناب الغرور الى جناب القدس (77) (اين مضمون عين مضمون حديث است، درسى است كه بو على سينا از پيغمبر و ائمه گرفته است) مىگويد آدم عارف كه عبادت مىكند يك آدم دانا و شناسا وقتى كه عبادت مىكند، در عبادت بيش از هر چيزى به تمركز قوه خيال خودش اهميت ميدهد كه ذهن متوجه خدا بشود و قوه خيال هميشه حاضر باشد واز سر اين كلاس فرار نكند.