2 - خلق و خوى - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2 - خلق و خوى

نظريه ديگر اين است كه انسانيت به دانش نيست، دانش البته شرطى است براى انسانيت. آگاهى و باخبر بودن، روشن بودن به جهان، به خود و به اجتماع را نمى شود نفى كرد اما اين مسلما كافى نيست. اگر هم دخالتى دارد، يكى از پايه هاى انسانيت است، تازه در اصل پايه بودنش هم حرف است كه بعد عرض مىكنم. اين نظريه مىگويد انسانيت به خلق و خوى است نه به دانش. خلق و خوى يك مساله است آگاهى مساله ديگر. ممكن است انسان، آگاه و دانا باشد و همه چيز را بداند ولى خلق و خوى او خلق و خوى انسانى نباشد، بلكه خلق و خوى حيوانى باشد، چطور؟ يك حيوان از نظر خلق و خوى تابع غرايزى است كه با آن غرايز آفريده شده است، جبر غرايز بر او حكومت مىكند؛ يعنى در مقابل غريزه اش يك اراده حكم ندارد و حتى او همان غرايز خودش است و غير از غريزه چيز ديگرى نيست. اگر مىگوييم سگ حيوان درنده و در عين حال باوفاست. درندگى و وفا براى اين حيوان غريزه است. اگر مىگوييم مورچه يك حيوان حريص يا مال انديش است، حرص يا مال انديشى براى اين حيوان يك غريزه است. جبر غريزه بر او حكومت مىكند و بس. انسانهايى در جهان هستند كه همان خلق و خوى حيوان را دارند. يا به عبارت ديگر همان خلق و خوى اولى طبيعى را دارند، خودشان را بر اساس طرح انسانى نساخته اند، خودشان را تربيت نكرده اند، انسان طبيعى هستند، يك انسان صد درصد موافق طبيعت، انسانى كه در درون خودش محكوم طبيعت خودش است.

علم او چطور؟ علم، آگاهى و چراغ است. او در حالى كه محكوم طبيعتش است، چراغ علم را در دست دارد. آن وقت تفاوتش با حيوان در اين جهت مىشود كه شعاع آگاهى حيوان براى تامين غرايزش ضعيف و محدود به زمان و مكان خودش است ولى آگاهى به انسان قدرت مىدهد به طورى كه بر زمان گذشته اطلاع پيدا مىكند، زمان آينده را پيش بينى مىكند از منطقه خودش خارج مىشود و به منطقه هايى ديگر مىرود تا آنجا كه از كره خودش هم خارج مىشود و به كره ديگر مىرود.

ولى مساله خلق و خوى يك امرى ديگر است، غير از مساله آگاهى است، به عبارت ديگر آگاهى، به آموزشهاى انسان ارتباط پيدا مىكند و خلق و خوى به پرورش هاى انسانى. اگر بخواهند به انسان آگاهى بدهند بايد او را تربيت كنند، عادت و پرورش دهند و اين، يك سلسله عوامل غير از عوامل آموزش مىخواهد، به اين معنى كه عامل آموزش، شرط پرورش هست ولى شرط لازم است نه شرط كافى.

نظريه اول كه معيار انسانيت را تنها دانش مىدانست، خيال نمى كنم كه چندان قابل قبول باشد. بعد عرض مىكنم كه چه اشخاصى همين نظريه را دنبال كرده اند. ولى نظريه دوم كه سراغ خلق و خوى مىرود، طرفداران بيشترى دارد، اما تازه اين مساله مطرح است كه كدام خلق و خوى معيار انسانيت است در اينجا هم چند نظريه است:

/ 134