بزرگوارى - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بزرگوارى

مساءله اى است كه از جنبه روانى و فلسفى بسيار قابل توجه است و آن اينكه انسان در ضمير و روح و روان خودش و به تعبير قرآن در فطرت خودش غير از اين گونه بزرگيها - كه بازگشتش به خود پرستى هاى بزرگ است - يك نوع احساس بزرگى ديگرى در وجود خود مىكند كه از اين نوعها نيست؛ آن را بايد گفت انسانيت بزرگ. و من هنوز نتوانسته ام. بفهمم كه اين آقايان ماديين، ماترياليستها، اينها را چگونه مىتوانند توجيه كنند؟ آخر اين چه احساسى است در بشر يا الاقل در بعضى از افراد بشر (البته در عموم افراد بشر هست ولى در بعضى اين چراغ يا خاموش است يا خيلى ضعيف و در بعضى ديگر كاملا روشن است) كه گاهى در روح خودش احساس شرافت مىكند يعنى بزرگ را به صورت شرافت احساس مىكند؟ اين يك انسان بزرگ است نه يك خودپرست بزرگ. بالاتر از خودپرستى است. به خاطر احساس يك شرافت و بزرگوارى پا روى خودپرستى مىگذارد، چطور؟ اين آدم مىخواهد بزرگ باشد اما دنبال اين نيست كه بزرگتر از فلان آدم باشم؛ فلان آدم مقدار ثروت دارد و من از او بيشتر داشته باشم، فلان آدم فقط محكوم حكم من باشد، من امر كنم و او اطاعت كند، من از او بيشتر باشم، فلان آدم فقط محكوم حكم من باشد، من امر كنم و او اطلاعت كند، من بايد امر باشم و او مطيع. در مقابل پليديها، براى نفس و روح خودش احساس بزرگى مىكند، مثلا انسانى اساسا روحش به او اجازه نمى دهد كه دروغ بگويد، اصلا دروغ را پستى مىداند، در روح خودش احساس علو مىكند.

آن بزرگى در مقابل كوچكى و كمى است. اين بزرگى كه به آن بزرگوارى مىگوييم در مقابل دنائت و پستى است. انسان در روح خود احساس بزرگوارى مىكند يعنى يك شرافتى را در خودش درك مىكند كه به موجب آن از دنائتها احتراز دارد. آن آدم جاه پرست براى جاه پرستى آنقدر اهميت قائل است كه مىگويد زندگى اگر هست اين است كه آدم مثل شير زندگى كند نه مثل گوسفند، يعنى بدرد نه اينكه ديگرى او را بدرد.

موسولينى، ديكتاتور معروف ايتاليا، به يكى از دوستانش گفته بود من ترجيح مىدهم كه يك سال شير زندگى كنم تا اينكه صد سال گوسفند زندگى كنم؛ اينكه يك سال شير باشم، ديگران را بخورم و طعمه خودم كنم بهتر از اين است كه صد سال گوسفند باشم و آماده خورده شدن در كام يك شير باشم. اين را گفت و مرتب به دوستش يك پولى مىداد و مىگفت خواهش مىكنم كه اين جمله را تا من زنده هستم در جايى نقل نكن، چرا؟ چون من با اين شرط مىتوانم شير باشم كه مردم گوسفند باشند اما اگر مردم اين جمله را بفهمند آنها هم مىخواهند مثل موسولينى باشند، مثل من شير باشند. مثل من شير باشند. اما اگر مردم اين جمله را بفهمند آنها هم بخواهند مثل من شير باشند، ديگر من نمى توانم شير باشم. آن ها بايد گوسفند باشند كه من شير باشم در اين شخص بزرگى هست اما بزرگوارى نيست.

اما بزرگوار چگونه است بزرگوار مىخواهد همه مردم شير باشند، يعنى گوسفندى نباشد كه ديگرى طعمه اش كند. اصلا مىخواهد درندگى در دنيا وجود نداشته باشد. اين معنايش احساس بزرگوارى است، احساس انسانيت است به تعبير قرآن احساس عزت است، احساس كرامت نفس است. كلمه كرامت در آثار اسلامى زياد آمده است و همان مفهوم بزرگوارى را دارد.

/ 134