من انسانى و من حيوانى
انسان يك موجود مركب است. اين حقيقت را نبايد فراموش كرد كه در انسان واقعا دو من حاكم است: يك من انسانى و يك من حيوانى، كه من حقيقتى انسان آن من انسانى است. و چقدر مولوى اين مساله تضاد درونى انسان را عالى در آن داستان معروف مجنون و شتر سروده است! انسان واقعا مظهر اصل تضاد است در هيچ موجودى به اندازه انسان، اين تضاد و ضديت درونى و داخلى حكومت نمى كند. داستان را اين جور آورده است كه مجنون به قصد اينكه برود به منزل ليلى، شترى را سوار بود و مىرفت و از قضا آن شتر كره اى داشت، بچه اى داشت شير خوار، مجنون براى اينكه بتواند اين حيوان را تند براند و در بين راه معطل كره او نشود، كره را در خانه حبس كرد و در را بست. خود شتر را تنها سوار شد و رفت. عشق ليلى، مجنون را پر كرده بود. جز درباره ليلى نمى انديشيد اما از طرف ديگر، شتر هم حواسش شش دانگ دنبال كره اش بود و جز درباره كره خودش نمى انديشيد كره در اين منزل است و ليلى در آن منزل، اين در مبدا و آن در مقصد. مجنون تا وقتى توجه داشت به راندن مركب، مىرفت. در اين بينها حواسش متوجه معشوق مىشود، مهار شتر از دستش رها مىگرديد. شتر وقتى مىديد مهارش شل شده، آرام بر مىگشت به طرف منزل يك وقت مجنون متوجه حال خودش مىشد، مىديد دو مرتبه به همان منزل اول رسيده، بر مىگرداند، باز شروع مىكرد به رفتن. مدتى مىرفت دوباره تا از خود بى خود مىشد، حيوان بر مىگشت، چند بار اين عمل تكرار شد:
همچو مجنون در تنازع با شتر
ميل مجنون پس سوى ليلى روان
ميل ناقه از پى طفلش دوان
گه شتر چربيد و گه مجنون حر
ميل ناقه از پى طفلش دوان
ميل ناقه از پى طفلش دوان
گفت اى ناقه چو هر دو عاشقيم
ما دو ضد پس همره نالايقيم
ما دو ضد پس همره نالايقيم
ما دو ضد پس همره نالايقيم
جان گشاده سوى بالا بالها
تن زده اندر زمين چنگالها
تن زده اندر زمين چنگالها
تن زده اندر زمين چنگالها
ميل جان اندر ترقى و شرف
ميل تن در كسب اسباب و علف
ميل تن در كسب اسباب و علف
ميل تن در كسب اسباب و علف