من انسانى و من حيوانى - آزادی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزادی معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

من انسانى و من حيوانى

انسان يك موجود مركب است. اين حقيقت را نبايد فراموش كرد كه در انسان واقعا دو من حاكم است: يك من انسانى و يك من حيوانى، كه من حقيقتى انسان آن من انسانى است. و چقدر مولوى اين مساله تضاد درونى انسان را عالى در آن داستان معروف مجنون و شتر سروده است! انسان واقعا مظهر اصل تضاد است در هيچ موجودى به اندازه انسان، اين تضاد و ضديت درونى و داخلى حكومت نمى كند. داستان را اين جور آورده است كه مجنون به قصد اينكه برود به منزل ليلى، شترى را سوار بود و مىرفت و از قضا آن شتر كره اى داشت، بچه اى داشت شير خوار، مجنون براى اينكه بتواند اين حيوان را تند براند و در بين راه معطل كره او نشود، كره را در خانه حبس كرد و در را بست. خود شتر را تنها سوار شد و رفت. عشق ليلى، مجنون را پر كرده بود. جز درباره ليلى نمى انديشيد اما از طرف ديگر، شتر هم حواسش شش دانگ دنبال كره اش بود و جز درباره كره خودش نمى انديشيد كره در اين منزل است و ليلى در آن منزل، اين در مبدا و آن در مقصد. مجنون تا وقتى توجه داشت به راندن مركب، مىرفت. در اين بينها حواسش متوجه معشوق مىشود، مهار شتر از دستش رها مىگرديد. شتر وقتى مىديد مهارش شل شده، آرام بر مىگشت به طرف منزل يك وقت مجنون متوجه حال خودش مىشد، مىديد دو مرتبه به همان منزل اول رسيده، بر مىگرداند، باز شروع مىكرد به رفتن. مدتى مىرفت دوباره تا از خود بى خود مىشد، حيوان بر مىگشت، چند بار اين عمل تكرار شد:




  • همچو مجنون در تنازع با شتر
    ميل مجنون پس سوى ليلى روان
    ميل ناقه از پى طفلش دوان



  • گه شتر چربيد و گه مجنون حر
    ميل ناقه از پى طفلش دوان
    ميل ناقه از پى طفلش دوان



تا آنجا كه مىگويد مجنون خودش را به زمين انداخت.




  • گفت اى ناقه چو هر دو عاشقيم
    ما دو ضد پس همره نالايقيم



  • ما دو ضد پس همره نالايقيم
    ما دو ضد پس همره نالايقيم



بعد گريز خودش را مىزند، مىگويد:




  • جان گشاده سوى بالا بالها
    تن زده اندر زمين چنگالها



  • تن زده اندر زمين چنگالها
    تن زده اندر زمين چنگالها



در انسان دو تمايل وجود دارد: يكى تمايل روح انسان و ديگر تمايل تن انسان.




  • ميل جان اندر ترقى و شرف
    ميل تن در كسب اسباب و علف



  • ميل تن در كسب اسباب و علف
    ميل تن در كسب اسباب و علف



اگر مىخواهى جان و روحت آزاد باشد نمى توانى شكم پرست باشى، نمى توانى زن پرست باشى و روحت آزاد باشد، پول پرست باشى و روحت آزاد باشد و در واقع نمى توانى شهوت پرست باشى، خشم پرست باشى، پس اگر مىخواهى واقعا آزاد باشى، روحت را بايد آزاد بكنى.

چقدر در همين زمينه ما بيانات عجيبى داريم! حديثى ديدم در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد كه رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم روزى رفتند در ميان اصحاب صفه (21) يكى از آنها گفت: يا رسول الله! من در نفس خودم اين حالت را احساس مىكنم كه اصلا تمام دنيا و مافيها در نظرم من بى قيمت است. الان در نظر من طلا و سنگ يكى است، يعنى هيچ كدام از اينها نمى تواند مرا به سوى خودش بكشد. نمى خواهد بگويد كه استفاده من از طلا و از سنگ يك جور است، بلكه قدرت طلا و قدرت سنگ در اينكه من را به سوى خودش بكشاند يكى است. رسول اكرم نگاهى به او كرد و فرمود: اذا انت صرت حرا حالا من مىتوانم به تو بگويم كه مرد آزادى هستى. پس واقعا آزادى معنوى خودش يك حقيقتى است.

/ 134