مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1066
نمايش فراداده
دفتر چهارم از كتاب مثنوىمشورت كردن فرعون با ايسيه در ايمان آوردن به موسى عليه السلام
-
باز گفت او اين سخن با ايسيه
بس عنايتهاست متن اين مقال
وقت كشت آمد زهى پر سود كشت
بر جهيد از جا و گفتا بخ لك
عيب كل را خود بپوشاند كلاه
هم در آن مجلس كه بشنيدى تو اين
اين سخن در گوش خورشيد ار شدى
هيچ مي دانى چه وعده ست و چه داد
چون بدين لطف آن كريمت باز خواند
زهره ات ندريد تا زان زهره ات
زهره اى كز بهره ى حق بر درد
غافلى هم حكمتست و اين عمى
غافلى هم حكمتست و نعمتست
ليك نى چندانك ناسورى شود
خود كى يابد اين چنين بازار را
دانه اى را صد درختستان عوض
كان لله دادن آن حبه است
زآنك اين هوى ضعيف بي قرار
هوى فانى چونك خود فا او سپرد
هم چو قطره ى خايف از باد و ز خاك
هم چو قطره ى خايف از باد و ز خاك
-
گفت جان افشان برين اى دل سيه
زود در ياب اى شه نيكو خصال
اين بگفت و گريه كرد و گرم گشت
آفتابى تاجر گشتت اى كلك
خاصه چون باشد كله خورشيد و ماه
چون نگفتى آرى و صد آفرين
سرنگون بر بوى اين زير آمدى
مي كند ابليس را حق افتقاد
اى عجب چون زهره ات بر جاى ماند
بودى اندر هر دو عالم بهره ات
چون شهيدان از دو عالم بر خورد
تا بماند ليك تا اين حد چرا
تا نپرد زود سرمايه ز دست
زهر جان و عقل رنجورى شود
كه به يك گل مي خرى گلزار را
حبه اى را آمدت صد كان عوض
تا كه كان الله له آيد به دست
هست شد زان هوى رب پايدار
گشت باقى دايم و هرگز نمرد
كه فنا گردد بدين هر دو هلاك
كه فنا گردد بدين هر دو هلاك