دفتر چهارم از كتاب مثنوى
مشورت كردن فرعون با ايسيه در ايمان آوردن به موسى عليه السلام
چون به اصل خود كه دريا بود جست ظاهرش گم گشت در دريا و ليك هين بده اى قطره خود را بي ندم هين بده اى قطره خود را اين شرف خود كرا آيد چنين دولت به دست الله الله زود بفروش و بخر الله الله هيچ تاخيرى مكن لطف اندر لطف اين گم مي شود هين كه يك بازى فتادت بوالعجب گفت با هامان بگويم اى ستير گفت با هامان مگو اين راز را گفت با هامان مگو اين راز را از تف خورشيد و باد و خاك رست ذات او معصوم و پا بر جا و نيك تا بيابى در بهاى قطره يم در كف دريا شو آمن از تلف قطره اى را بحرى تقاضاگر شدست قطره اى ده بحر پر گوهر ببر كه ز بحر لطف آمد اين سخن كه اسفلى بر چرخ هفتم مي شود هيچ طالب اين نيابد در طلب شاه را لازم بود راى وزير كور كمپيرى چه داند باز را كور كمپيرى چه داند باز را