مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1087
نمايش فراداده
دفتر چهارم از كتاب مثنوىوحى كردن حق به موسى عليه السلام كى اى موسى من كى خالقم تعالى ترا دوست مي دارم
-
گفت موسى را به وحى دل خدا
گفت چه خصلت بود اى ذوالكرم
گفت چون طفلى به پيش والده
خود نداند كه جز او ديار هست
مادرش گر سيليى بر وى زند
از كسى يارى نخواهد غير او
خاطر تو هم ز ما در خير و شر
غير من پيشت چون سنگست و كلوخ
هم چنانك اياك نعبد در حنين
هست اين اياك نعبد حصر را
هست اياك نستعين هم بهر حصر
كه عبادت مر ترا آريم و بس
كه عبادت مر ترا آريم و بس
-
كاى گزيده دوست مي دارم ترا
موجب آن تا من آن افزون كنم
وقت قهرش دست هم در وى زده
هم ازو مخمور هم از اوست مست
هم به مادر آيد و بر وى تند
اوست جمله شر او و خير او
التفاتش نيست جاهاى دگر
گر صبى و گر جوان و گر شيوخ
در بلا از غير تو لانستعين
در لغت و آن از پى نفى ريا
حصر كرده استعانت را و قصر
طمع يارى هم ز تو داريم و بس
طمع يارى هم ز تو داريم و بس