دفتر چهارم از كتاب مثنوى
تفسير اين آيت كى و ما خلقنا السموات والارض و ما بينهما الا بالحق نيافريدمشان بهر همين كى شما مي بينيد بلك بهر معنى و حكمت باقيه كى شما نمي بينيد آن را
وآن نظرهايى كه آن افسرده نيست آنچ در ده سال خواهد آمدن هم چنين هر كس به اندازه ى نظر چونك سد پيش و سد پس نماند چون نظر پس كرد تا بدو وجود بحث املاك زمين با كبريا چون نظر در پيش افكند او بديد پس ز پس مي بيند او تا اصل اصل هر كسى اندازه ى روشن دلى هر كه صيقل بيش كرد او بيش ديد گر تو گويى كان صفا فضل خداست قدر همت باشد آن جهد و دعا واهب همت خداوندست و بس نيست تخصيص خدا كس را به كار ليك چون رنجى دهد بدبخت را نيكبختى را چو حق رنجى دهد بددلان از بيم جان در كارزار پردلان در جنگ هم از بيم جان رستمان را ترس و غم وا پيش برد چون محك آمد بلا و بيم جان چون محك آمد بلا و بيم جان جز رونده و جز درنده ى پرده نيست اين زمان بيند به چشم خويشتن غيب و مستقبل ببيند خير وشر شد گذاره چشم و لوح غيب خواند ماجرا و آغاز هستى رو نمود در خليفه كردن باباى ما آنچ خواهد بود تا محشر پديد پيش مي بيند عيان تا روز فصل غيب را بيند به قدر صيقلى بيشتر آمد برو صورت پديد نيز اين توفيق صيقل زان عطاست ليس للانسان الا ما سعى همت شاهى ندارد هيچ خس مانع طوع و مراد و اختيار او گريزاند به كفران رخت را رخت را نزديكتر وا مي نهد كرده اسباب هزيمت اختيار حمله كرده سوى صف دشمنان هم ز ترس آن بددل اندر خويش مرد زان پديد آيد شجاع از هر جبان زان پديد آيد شجاع از هر جبان