مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1130
نمايش فراداده
دفتر چهارم از كتاب مثنوىحكايت آن زن پليدكار كى شوهر را گفت كى آن خيالات از سر امرودبن مي نمايد ترا كى چنينها نمايد چشم آدمى را سر آن امرودبن از سر امرودبن فرود آى تا آن خيالها برود و اگر كسى گويد كى آنچ آن مرد مي ديد خيال نبود و جواب اين مثاليست نه مثل در مثال همين قدر بس بود كى اگر بر سر امرودبن نرفتى هرگز آنها نديدى خواه خيال خواه حقيقت
-
يك درخت بخت بينى گشته اين
چون فرود آيى ازو گردى جدا
زين تواضع كه فرود آيى خدا
راست بينى گر بدى آسان و زب
گفت بنما جزو جزو از فوق و پست
بعد از آن بر رو بر آن امرودبن
چون درخت موسوى شد اين درخت
آتش او را سبز و خرم مي كند
زير ظلش جمله حاجاتت روا
آن منى و هستيت باشد حلال
شد درخت كژ مقوم حق نما
شد درخت كژ مقوم حق نما
-
شاخ او بر آسمان هفتمين
مبدلش گرداند از رحمت خدا
راست بينى بخشد آن چشم ترا
مصطفى كى خواستى آن را ز رب
آنچنان كه پيش تو آن جزو هست
كه مبدل گشت و سبز از امر كن
چون سوى موسى كشانيدى تو رخت
شاخ او انى انا الله مي زند
اين چنين باشد الهى كيميا
كه درو بينى صفات ذوالجلال
اصله ثابت و فرعه في السما
اصله ثابت و فرعه في السما